گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد شانزدهم

فصل یکم : آغاز شدن اسلام با بیعت



1 / 1 بیعت اسلام
فصل یکم : آغاز شدن اسلام با بیعت1 / 1بیعت اسلامامام کاظم علیه السلام :از پدرم جعفر بن محمّد علیه السلام در باره آغاز اسلام ، و این که علی علیه السلام و خدیجه علیهاالسلامچگونه اسلام آوردند ، پرسیدم... . پدرم به من فرمود : «چون آن دو اسلام آوردند ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آنان را فرا خواند و فرمود : ای علی و ای خدیجه ! شما دو تن برای خدا اسلام آوردید و در برابرش تسلیم گشتید . جبرئیل، نزد من است و شما را به بیعت با اسلام فرا می خواند . پس اسلام آورید تا سالم بمانید ، و فرمان برید تا هدایت شوید ! آن دو گفتند : چنین کردیم و فرمان برداریم، ای پیامبر خدا ! پیامبر فرمود : جبرئیل، نزد من است و به شما می گوید : اسلام، شرط ها و عهدها و پیمان هایی دارد . پس ، آن را به آنچه خداوند برای خودش و پیامبرش بر شما شرط کرده است ، آغاز کنید و بگویید : از سرِ اخلاص گواهی می دهیم که خدایی جز خدای یکتا نیست ؛ یگانه است و در جهانداری، شریکی ندارد؛ نه پدری او را به وجود آورده است و نه فرزندی دارد و نه همسری گزیده است و خدایی یکتاست ، و [گواهی می دهیم که ]محمّد، بنده و فرستاده اوست ، و او را به سوی مردمان تا روز قیامت فرستاده است ، و گواهی می دهیم که خداست که زنده می کند و می میراند ، و بالا می برد و پست می گرداند ، و توانگر می سازد و فقیر می کند ، و آنچه بخواهد، انجام می دهد ، و کسانی را که در گورهایند، دوباره زنده می کند . آن دو گفتند : گواهی می دهیم . پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه داد : و وضوی شاداب گرفتن در شرایط سخت ، [یعنی] شستن دست ها و صورت و ساعدها ، و مسح کردن سر و پاها تا برآمدگی آنها ، و [نیز ]غسل جنابت کردن در گرما و سرما ، و خواندن نماز ، و پرداخت زکات از راه حلالش و صرف کردن آن در میان مستحقّانش ، و گزاردن حجّ خانه خدا ، و روزه ماه رمضان ، و جهاد کردن در راه خدا ، و نیکی کردن به پدر و مادر ، و به جا آوردن صله رحم ، و دادگری با رعیّت ، و تقسیم عادلانه[ی غنایم و بیت المال] ، و درنگ کردن در گاه شبهه [و ارجاع دادنش] به امام زیرا برای او شبهه ای وجود ندارد ، و اطاعت کردن از ولیّ امر پس از من ، و شناخت او در زمان حیات من و پس از مرگم ، و شناخت یکایک امامان پس از او ، و دوستی با دوستان خدا ، و دشمنی با دشمنان خدا ، و بیزاری جستن از شیطانِ رانده شده [از درگاه قرب الهی] و دار و دسته او و پیروانش...، و زیستن بر دین و سنّت من و دین و سنّت وصیّ من تا روز رستاخیز ، و نیز بر اینها مُردن ، بی آن که از فرمان او (وصیّ من) سرپیچی شود ، و از او پیش افتد یا پس بماند ، و ترک باده آشامی و ناسزا گویی به مردم . ای خدیجه ! آنچه را پروردگارت بر تو شرط کرده است، در یافتی ؟ گفت : آری . و بِدانها ایمان آورد و تصدیق کرد و رضایت داد و گردن نهاد . علی علیه السلام گفت : و من نیز . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : ای علی ! آیا با این شرط ها که گفتم، بیعت می کنی ؟ گفت : آری . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کف دستش را گشود و کف دست علی را در کف خویش نهاد و فرمود : ای علی ! با من بر اساس آنچه با تو شرط کردم و این که آنچه را که از خودت باز می داری، از من باز داری ، بیعت کن . علی علیه السلام گریست و گفت : پدر و مادرم به فدایت ! هیچ نیرو و توانی نیست، مگر از سوی خدا» .

.


ص: 364

السنن الکبری عن عاصم عن أبیه حصین بن مشمت :أنَّه وَفَدَ إلَی النَّبِیِ صلی الله علیه و آله وبایَعَهُ بَیعَهَ الإِسلامِ ، وصَدَّقَ إلَیهِ ما لَهُ ، وأَقطَعَهُ النَّبِیُ صلی الله علیه و آله مِیاهَ عِدَّهٍ فَسَمّاهُنَّ ... قالَ : وشَرَطَ النَّبِیُ صلی الله علیه و آله لِابنِ مشمتٍ فیما أقطَعَهُ إیّاهُ ألّا یُباحَ ماؤُهُ ولا یُعقَدَ (1) مَرعاهُ ولا یَعضَدَ (2) شَجَرُهُ . (3)

.

1- .هکذا جاء فی المصدر : «یباح» ، «یعقد» ، وفی اُسد الغابه : «لا یُعقر مرعاه ، ولا یباع ماؤه ، ولا یمنع فضله ، ولا یعضَد شجره» ولعلّه الصّواب کما فی المصادر الأخری .
2- .عَضَدتُ الشجر أعضده : أی قطعته بالمِعضَد (الصحاح : ج 2 ص 509 «عضد») .
3- .السنن الکبری : ج 6 ص 239 ح 11791 ، المعجم الکبیر : ج 4 ص 29 الرقم 3555 ، التاریخ الکبیر : ج 3 ص 2 الرقم 5 ، الإصابه : ج 2 ص 79 الرقم 1748 ، اُسد الغابه : ج 2 ص 37 الرقم 1192 وکلّها نحوه .

ص: 365

السنن الکبری به نقل از عاصم، در باره پدرش حصین بن مشمت :او نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و با ایشان بر اسلام بیعت کرد و زکات اموالش را به ایشان پرداخت . پیامبر صلی الله علیه و آله آب های چندی (چند جا) را به او بخشید و آن آب ها را نام برد... . پیامبر صلی الله علیه و آله در باره جاهایی که به ابن مشمت بخشید، شرط کرد که آب آنها را نفروشد و چراگاه هایش را قُرق نکند و درختش را قطع ننماید .

.


ص: 366

1 / 2بَیعَهُ العَشیرَهِالکتاب«وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» . (1)

الحدیثمسند ابن حنبل عن ربیعه بن ناجذ عن الإمام علی علیه السلام :جَمَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أو دَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، فیهِم رَهطٌ (2) کُلُّهُم یَأکُلُ الجَذَعَهَ (3) ویَشرَبُ الفَرَقَ (4) ! قالَ : فَصَنَعَ لَهُم مُدّا مِن طَعامٍ ، فَأَکَلوا حَتّی شَبِعُوا . قالَ : وبَقِیَ الطَّعامُ کَما هُوَ کَأَنَّهُ لَم یُمَسَّ ، ثُمَّ دَعا بِغُمَرٍ (5) ، فَشَرِبوا حَتّی رَوُوا ، وبَقِیَ الشَّرابُ کَأَنَّهُ لَم یُمَسَّ ، أو لَم یُشرَب ، فَقالَ : یا بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنّی بُعِثتُ لَکُم خاصَّهً وإلَی النّاسِ بِعامَّهٍ ، وقَد رَأَیتُم مِن هذِهِ الآیَهِ ما رَأَیتُم ، فَأَیُّکُم یُبایِعُنی عَلی أن یَکونَ أخی وصاحِبی ؟ قالَ : فَلَم یَقُم إلَیهِ أحَدٌ ، فَقُمتُ إلَیهِ وکُنتُ أصغَرَ القَومِ ، قالَ : فَقالَ : اِجلِس ، قالَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، کُلُّ ذلِکَ أقومُ إلَیهِ فَیَقولُ لی : اِجلِس ، حَتّی کانَ فِی الثّالِثَهِ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی یَدی . (6)

.

1- .الشعراء : 214 .
2- .الرهط : ما دون العشره من الرجال (الصحاح : ج 3 ص 112 «رهط») .
3- .الجَذَعُ : هو من الإبل ما دخل فی السنه الخامسه ، ومن البقر والمَعز ما دخل فی الثانیه (مجمع البحرین : ج 1 ص 279 «جذع») .
4- .الفَرقُ والفَرَق : مکیال ضخم لأهل المدینه معروف (لسان العرب : ج 10 ص 305 «فرق») .
5- .الغُمَر بضمّ الغین و فتح المیم : القدح الصغیر (النهایه : ج 3 ص 385 «غمر») .
6- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 335 ح 1371 ، السنن الکبری للنسائی : ج 5 ص 126 ح 8451 نحوه ، کنزالعمّال : ج 13 ص 174 ح 36520 ؛ علل الشرائع : ص 170 ح 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 178 ح 6 .

ص: 367



1 / 2 بیعت عشیره
1 / 2بیعت عشیرهقرآن«و خویشاوندان نزدیکت را هشدار ده» .

حدیثمسند ابن حنبل به نقل از ربیعه بن ناجذ، از امام علی علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، فرزندان عبد المطّلب را جمع کرد یا فرا خواند . در میان آنان، کسی بود که یک شتر کامل چهار ساله را می خورد و یک پیمانه بزرگ (قَدَح) نوشیدنی می آشامید ؛ امّا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ده سیر غذا برای آنان پخت و آنها خوردند و سیر شدند ، و غذا هم باقی ماند، چنان که گویی دست نخورده است . سپس پیاله ای طلبید و آن عدّه آشامیدند، چندان که سیراب شدند ، و نوشیدنی باقی ماند، چنان که گویی دست نخورده یا نوشیده نشده است . سپس فرمود : «ای فرزندان عبد المطّلب ! من به سوی شما خصوصاً و به سوی دیگر مردمان عموماً فرستاده شده ام ، و شما این معجزه را مشاهده کردید . پس اینک، کدام یک از شما با من بیعت می کند تا برادر و یار من باشد ؟». هیچ کس پاسخی نداد . من که کوچک ترین عضو آن جمع بودم ، [به نشانه اعلام آمادگی]، از جا بر خاستم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بنشین» . پیامبر صلی الله علیه و آله سپس سه بار آن جمله اش را تکرار کرد و هر بار من بر می خاستم و او می فرمود : «بنشین»، تا آن که بار سوم، دستش را [به نشانه بیعت] بر دست من زد .

.


ص: 368

مجمع البیان عن أبی رافع فی ذِکرِ قَضِیَّهِ جَمعِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ :إنَّهُ صلی الله علیه و آله جَمَعَهُم فِی الشِّعبِ . . . ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ تَعالی أمَرَنی أن اُنذِرَ عَشیرَتِیَ الأَقرَبینَ ، وأَنتُم عَشیرَتی ورَهطی ، وإنَّ اللّهَ لَم یَبعَث نَبِیّا إلّا جَعَلَ مِن أهلِهِ أخا ووَزیرا ووارِثا ووَصِیّا وخَلیفَهً فی أهلِهِ ، فَأَیُّکُم یَقومُ فَیُبایِعُنی عَلی أنَّهُ أخی ووارِثی ووَزیری ووَصِیّی ، ویَکونُ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ؟ فَسَکَتَ القَومُ فَقالَ : لَیَقومَنَّ قائِمُکُم أو لَیَکونَنَّ فی غَیرِکُم ثُمَّ لَتَندَمُنَّ . ثُمَّ أعادَ الکَلامَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، فَقامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَبایَعَهُ وأَجابَهُ . (1)

شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید عن أبی جعفر الإسکافی :قَد رُوِیَ فِی الخَبَرِ الصَّحیحِ أنَّهُ صلی الله علیه و آله کَلَّفَهُ علیه السلام فی مَبدَإِ الدَّعوَهِ قَبلَ ظُهورِ کَلِمَهِ الإِسلامِ وَانتِشارِها بِمَکَّهَ أن یَصنَعَ لَهُ طَعاما ، وأن یَدعُوَ لَهُ بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، فَصَنَعَ لَهُ الطَّعامَ ودَعاهُم لَهُ ، فَخَرَجوا ذلِکَ الیَومَ ولَم یُنذِرهُم صلی الله علیه و آله ؛ لِکَلِمَهٍ قالَها عَمُّهُ أبو لَهَبٍ . فَکَلَّفَهُ فِی الیَومِ الثّانی أن یَصنَعَ مِثلَ ذلِکَ الطَّعامِ ، وأن یَدعُوَهُم ثانِیَهً ، فَصَنَعَهُ ودَعاهُم فَأَکَلوا ، ثُمَّ کَلَّمَهُم صلی الله علیه و آله فَدَعاهُم إلَی الدّینِ ، ودَعاهُ مَعَهُم ؛ لِأَ نَّهُ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، ثُمَّ ضَمِنَ لِمَن یُؤازِرُهُ مِنهُم ویَنصُرُهُ عَلی قَولِهِ أن یَجعَلَهُ أخاهُ فِی الدّینِ ، ووَصِیَّهُ بَعدَ مَوتِهِ ، وخَلیفَتَهُ مِن بَعدِهِ ، فَأَمسَکوا کُلُّهُم وأجابَهُ هُوَ وَحدَهُ ، وقالَ : أنَا أنصُرُکَ عَلی ما جِئتَ بِهِ ، واُوازِرُکَ واُبایِعُکَ . فَقالَ لَهُم لَمّا رَأی مِنهُمُ الخِذلانَ ومِنهُ النَّصرَ ، وشاهَدَ مِنهُمُ المَعصِیَهَ ومِنهُ الطّاعَهَ ، وعایَنَ مِنهُمُ الإِباءَ ومِنهُ الإِجابَهَ : هذا أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی مِن بَعدی . فَقاموا یَسخَرونَ ویَضحَکونَ ، ویَقولونَ لِأَبی طالِبٍ : أطِعِ ابنَکَ ؛ فَقَد أمَّرَهُ عَلَیکَ . (2)

راجع : موسوعه الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام : ج 1 ص 129 ( القسم الثانی : الإمام علیّ علیه السلام مع النبی صلی الله علیه و آله / الفصل الأؤل : المؤازره علی الدعوه ) .

.

1- .مجمع البیان : ج 7 ص 323 ، تفسیر فرات : ص 303 ح 408 ، تأویل الآیات الظاهره : ج 1 ص 393 ح 19 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 212 ح 41 وص 163 .
2- .شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 13 ص 244 .

ص: 369

مجمع البیان به نقل از ابو رافع، در بیان داستان پیامبر صلی الله علیه و آله که فرزندان عبد المطّلب را جمع کرد :ایشان، آنان را در شِعب گرد آورد... و سپس فرمود : «خداوند متعال به من فرمان داده است که عشیره نزدیکم را هشدار دهم ، و شما عشیره و طایفه من هستید . خداوند، هیچ یامبری را نفرستاد، مگر این که یکی از کسان او را به عنوان برادر و دستیار و وارث و وصی و جانشین وی در میان کسانش قرار داد . پس اینک، کدام یک از شما بر می خیزد و با من بیعت می کند تا برادر و وارث و دستیار و وصیّ من باشد و برایم به سان هارون نسبت به موسی باشد، با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست ؟». همگان خاموش ماندند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «یا یکی از شما بر می خیزد، یا این که این مقامات به غیر شما می رسد. آن گاه قطعاً پشیمان خواهید شد !». پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار، این سخن را باز گفت ، و بار سوم، علی علیه السلام برخاست و با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت کرد و دعوتش را پذیرفت .

شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید به نقل از ابو جعفر اِسکافی :در خبر صحیح، آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز دعوت اسلام و پیش از آشکار شدن و انتشار آن در مکّه ، به علی علیه السلام دستور داد غذایی تهیّه نماید و فرزندان عبد المطّلب را دعوت کند . علی علیه السلام غذا را آماده ساخت و آنان را دعوت کرد . آن روز، همه آمدند؛ امّا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، به خاطر سخنی [جسارت آمیز] که عمویش ابو لهب گفت ، هشدارشان نداد . روز دوم نیز به علی علیه السلام فرمود تا همانند آن غذا را تهیّه نماید و دیگر بار، ایشان را دعوت کند . علی علیه السلام غذا را آماده ساخت و ایشان را دعوت کرد و غذا را خوردند . آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با ایشان سخن گفت و آنان را به دین دعوت کرد و علی را هم با آنان دعوت نمود؛ چرا که او نیز از بنی عبد المطّلب است . سپس تضمین کرد که هر کس از آنها، او را در گفته اش [یعنی اسلام] حمایت و یاری کند، وی را برادر دینی خویش ، و وصیّش بعد از وفاتش ، و جانشینش پس از خود، قرار دهد ؛ امّا همه آنان سکوت کردند و تنها علی پاسخ او را داد و گفت : من تو را در آنچه آورده ای، یاری می رسانم ، و از تو پشتیبانی می نمایم و با تو بیعت می کنم . پیامبر صلی الله علیه و آله ، پس از آن که از آنان ترک یاری دید و از علی، یاری ، از آنان نافرمانی دید و از علی، فرمان برداری ، از ایشان خودداری دید و از علی، پذیرش، فرمود : «این، برادر و وصی و جانشین من پس از من است» . آن جماعت، در حالی که تمسخر می کردند و می خندیدند و به ابو طالب می گفتند : «از پسرت فرمان ببر ، که او را بر تو فرمان فرما ساخت!» برخاستند و رفتند .

ر . ک : دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام : ج1 ص201 (بخش دوم : امام علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله / فصل یکم : یاری پیامبر صلی الله علیه و آله در تبلیغ) .

.


ص: 370

. .


ص: 371

. .


ص: 372

الفصل الثانی : بیعه العقبه2 / 1بَیعَهُ العَقَبَهِ الاُولیمسند ابن حنبل عن عُباده بن الصامت :کُنتُ فیمَن حَضَرَ العَقَبَهَ الاُولی ، وکُنَّا اثنَی عَشَرَ رَجُلاً ، فَبایَعنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی بَیعَهِ النِّساءِ ، وذلِکَ قَبلَ أن یُفتَرَضَ الحَربُ ؛ عَلی أن لا نُشرِکَ بِاللّهِ شَیئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزنِیَ ، ولا نَقتُلَ أولادَنا ، ولا نَأتِیَ بِبُهتانٍ نَفتَریهِ بَینَ أیدینا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِیَهُ فی مَعروفٍ ؛ فَإِن وَفَیتُم فَلَکُمُ الجَنَّهُ ، وإن غَشیتُم مِن ذلِکَ شَیئا فَأَمرُکُم إلَی اللّهِ إن شاءَ عَذَّبَکُم وإن شاءَ غَفَرَ لَکُم . (1)

صحیح البخاری عن أبی إدریس عائذ اللّه :إنَّ عُبادَهَ بنَ الصّامِتِ مِنَ الَّذینَ شَهِدوا بَدرا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ومِن أصحابِهِ لَیلَهَ العَقَبَهِ أخبَرَهُ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ وحَولَهُ عِصابَهٌ مِن أصحابِهِ : تَعالَوا بایِعونی عَلی ألّا تُشرِکوا بِاللّهِ شَیئا ، ولا تَسرِقوا، ولا تَزنوا ، ولا تَقتُلوا أولادَکُم ، ولا تَأتوا بِبُهتانٍ تَفتَرونَهُ بَینَ أیدیکُم وأَرجُلِکُم ، ولا تَعصونی فی مَعروفٍ ، فَمَن وَفی مِنکُم فَأَجرُهُ عَلَی اللّهِ ، ومَن أصابَ مِن ذلِکَ شَیئا فَعوقِبَ بِهِ فِی الدُّنیا فَهُوَ لَهُ کَفّارَهٌ ، ومَن أصابَ مِن ذلِکَ شَیئا فَسَتَرَهُ اللّهُ فَأَمرُهُ إلَی اللّهِ ، إن شاءَ عاقَبَهُ وإن شاءَ عَفا عَنهُ . قالَ : فَبایَعتُهُ عَلی ذلِکَ . (2)

.

1- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 411 ح 22818 وص 392 ح 22731 ، السیره النبویه لابن هشام : ج 2 ص 75 ، دلائل النبوّه للبیهقی : ج 2 ص 436 نحوه ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 356 ، کنز العمّال : ج 1 ص 324 ح 1518 وح 1520 وراجع : تهذیب الکمال : ج 14 ص 186 الرقم 3107 .
2- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1413 ح 3679 وج 1 ص 15 ح 18 ، سنن النسائی للبیهقی : ج 7 ص 142 ، السنن الکبری للبیهقی : ج 8 ص 34 ح 15842 کلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 101 ح 453 .

ص: 373



فصل دوم : بیعت عقبه

2 / 1 بیعت نخست عقبه
فصل دوم : بیعت عقبه2 / 1بیعت نخست عَقَبهمسند ابن حنبل به نقل از عباده بن صامت :من هم با کسانی که در بیعت نخست عقبه حضور داشتند ، بودم . ما دوازده مرد بودیم و با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به بیعت زنان، بیعت کردیم (1) و این در زمانی بود که هنوز جنگ [و جهاد ]واجب نگشته بود ، با این شروط که چیزی را شریک خدا قرار ندهیم ، دزدی نکنیم ، زنا نکنیم ، فرزندانمان را نکشیم ، بچّه های نامشروعی را که پس انداخته ایم، به دیگری نسبت ندهیم ، و در کار نیک از او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) نافرمانی نکنیم . [و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :] اگر به این شرط ها عمل کردید، بهشت برای شما خواهد بود ، و اگر چیزی از این کارها را مرتکب شدید، سر و کارتان با خداست . اگر خواست، عذابتان می کند و اگر خواست، شما را می بخشد .

صحیح البخاری به نقل از ابو ادریس عائذ اللّه :عباده بن صامت که از جمله کسانی بود که در بدر با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حضور داشتند و از یاران ایشان در شب عقبه بود به من خبر داد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که گروهی از یارانش، گِردش بودند ، فرمود : «بیایید با من بیعت کنید که چیزی را شریک خدا قرار ندهید ، دزدی نکنید ، زنا نکنید ، فرزندانتان را نکشید ، و بچّه های نامشروعی را که پس انداخته اید، به دیگری نسبت ندهید ، و در کار نیک، از من نافرمانی نکنید . پس هر یک از شما که به این شرط ها وفا کند، اجرش با خداست ، و هر کس چیزی از اینها را مرتکب شود و در دنیا مجازاتش را ببیند، همان کفّاره (مجازات گناه) اوست ، و هر کس چیزی از اینها را مرتکب شود و خدا آن را بپوشاند، سر و کارش با خداست . اگر خواست، او را کیفر می دهد و اگر خواست، او را می بخشد» . عباده گفت : من بر این امور با او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) بیعت کردم .

.

1- .یعنی بیعت بدون شرط جنگ و با همان شرایطی که زنان با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت کردند (ر. ک: ممتحنه: 12).

ص: 374

المناقب لابن شهر آشوب :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَعرِضُ نَفسَهُ عَلی قَبائِلِ العَرَبِ فی المَوسِمِ ، فَلَقِیَ رَهطا مِنَ الخَزرَجِ فَقالَ : ألا تَجلِسونَ اُحَدِّثُکُم ؟ قالوا : بَلی ، فَجَلَسوا إلَیهِ فَدَعاهُم إلَی اللّهِ ، وتَلا عَلَیهِمُ القُرآنَ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : یا قَومِ تَعَلَّموا ، وَاللّهِ إنَّهُ النَّبِیُّ الَّذی کانَ یوعِدُکُم بِهِ الیَهودُ ، فَلا یَسبِقَنَّکُم إلَیهِ أحَدٌ . فَأَجابوهُ ، وقالوا لَهُ : إنّا قَد تَرَکنا قَومَنا ولا قَومَ بَینَهُم مِنَ العَداوَهِ وَالشَّرِّ مِثلَما بَینَهُم ، وعَسی أن یَجمَعَ اللّهُ بَینَهُم بِکَ ، فَتَقدَمُ (1) عَلَیهِم وتَدعوهُم إلی أمرِکَ . وکانوا سِتَّهَ نَفَرٍ . قالَ : فَلَمّا قَدِمُوا المَدینَهَ فَأَخبَروا قَومَهُم بِالخَبرِ ، فَما دارَ حَولٌ إلّا وفیها حَدیثُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، حَتّی إذا کانَ العامُ المُقبِلُ أتَی المَوسِمَ مِنَ الأَنصارِ اثنا عَشَرَ رَجُلاً ، فَلَقُوا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَبایَعوهُ عَلی بَیعَهِ النِّساءِ : ألّا یُشرِکوا بِاللّهِ شَیئا ، ولا یَسرِقوا ، إلی آخِرِها . ثُمَّ انصَرَفوا ، وبَعَثَ مَعَهُم مُصعَبَ بنَ عُمَیرٍ یُصَلّی بِهِم ، وکانَ بَینَهُم بِالمَدینَهِ یُسَمَّی المُقرِئَ ، فَلَم یَبقَ دارٌ فِی المَدینَهِ إلّا وفیها رِجالٌ ونِساءٌ مُسلِمونَ ، إلّا دارُ اُمَیَّهَ وحُطَیمَهَ ووائِلٍ ، وهُم مِنَ الأَوسِ . ثُمَّ عادَ مُصعَبٌ إلی مَکَّهَ ، وخَرَجَ مَن خَرَجَ مِنَ الأَنصارِ إلَی المَوسِمِ مَعَ حُجّاجِ قَومِهِم ، فَاجتَمَعوا فِی الشِّعبِ عِندَ العََقبَهِ ؛ ثَلاثَهٌ وسَبعونَ رَجُلاً وَامرَأَتانِ فی أیّامِ التَّشریقِ بِاللَّیلِ . فَقالَ صلی الله علیه و آله : اُبایِعُکُم عَلَی الإِسلامِ . فَقالَ لَهُ بَعضُهُم : نُریدُ أن تُعَرِّفَنا یا رَسولَ اللّهِ ؛ ما للّهِِ عَلَینا ، وما لَکَ عَلَینا ، وما لَنا عَلَی اللّهِ . فَقالَ : أمّا للّهِِ عَلَیکُم فَأَن تَعبُدوهُ ولا تُشرِکوا بِهِ شَیئا ، وأَمّا ما لی عَلَیکُم فَتَنصُرونَنی مِثلَ نِسائِکُم وأَبنائِکُم ، وأن تَصبِروا عَلی عَضِّ السَّیفِ وإن یُقتَلَ خِیارُکُم . قالوا : فَإِذا فَعَلنا ذلِکَ ما لَنا عَلَی اللّهِ ؟ قالَ : أمّا فِی الدُّنیا فَالظُّهورُ عَلی مَن عاداکُم ، وفِی الآخِرَهِ الرِّضوانُ وَالجَنَّهُ . فَأَخَذَ البَراءُ بنُ مَعرورٍ بِیَدِهِ ثُمَّ قالَ : وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ ! لَنَمنَعُکَ بِما نَمنَعُ بِهِ اُزُرَنا (2) ؛ فَبایِعنا یا رَسولَ اللّهِ ؛ فَنَحنُ وَاللّهِ أهلُ الحُروبِ وأَهلُ الحِلفَهِ (3) ، وَرِثناها کِبارا عَن کِبارٍ . فَقالَ أبُو الهَیثَمِ : إنَّ بَینَنا وبَینَ الرِّجالِ حِبالاً ، وإنّا إن قَطَعناها أو قَطَعوها فَهَل عَسَیتَ إن فَعَلنا ذلِکَ ثُمَّ أظهَرَکَ اللّهُ أن تَرجِعَ إلی قَومِکَ وتَدَعَنا ؟ فَتَبَسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ : بَلِ الدَّمُ الدَّمُ ، وَالهَدمُ الهَدمُ ، اُحارِبُ مَن حارَبتُم ، واُسالِمُ مَن سالَمتُم . ثُمَّ قالَ : أخرِجوا إلَیَّ مِنکُمُ اثنَی عَشَرَ نَقیبا . فَاختاروا . ثُمَّ قالَ : اُبایِعُکُم کَبَیعَهِ عیسَی بنِ مَریَمَ لِلحَوارِیّینَ کُفَلاءَ عَلی قَومِهِم بِما فیهِم ، وعَلی أن تَمنَعونی مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ نِساءَکُم وأَبناءَکُم . فَبایَعوهُ عَلی ذلِکَ . فَصَرَخَ الشَّیطانُ فِی العَقَبَهِ : یا أهلَ الجَباجِبِ (4) ، هَل لَکُم فی مُحَمَّدٍ وَالصُّباهِ (5) مَعَهُ ؟ قَدِ اجتَمَعوا عَلی حَربِکُم . ثُمَّ نَفَرَ النّاسُ مِن مِنیً ، وفَشَا الخَبَرُ ، فَخَرَجوا فِی الطَّلَبِ ، فَأَدرَکوا سَعدَ بنَ عُبادَهَ وَالمُنذِرَ بنَ عَمرٍو ، فَأَمَّا المُنذِرُ فَأَعجَزَ (6) القَومَ ، وأمّا سَعدٌ فَأَخَذوهُ ورَبَطوهُ بِنِسعِ (7) رَحلِهِ ، وأَدخَلوهُ مَکَّهَ یَضرِبونَهُ ، فَبَلَغَ خَبَرُهُ إلی جُبَیرِ بنِ مُطعِمٍ وَالحارِثِ بنِ حَربِ بنِ اُمَیَّهَ ، فَأَتَیاهُ وخَلَّصاهُ . وکانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَم یُؤمَر إلّا بِالدُّعاءِ وَالصَّبرِ عَلَی الأَذی ، وَالصَّفحِ عَنِ الجاهِلِ ، فَطالَت قُرَیشٌ عَلَی المُسلِمینَ ، فَلَمّا کَثُرَ عُتُوُّهُم اُمِرَ بِالهِجرَهِ . فَقالَ صلی الله علیه و آله : إنَّ اللّهَ قَد جَعَلَ لَکُم دارا وإخوانا تَأمَنونَ بِها . فَخَرَجوا أرسالاً (8) حَتّی لَم یَبقَ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إلّا عَلِیٌّ وأبو بَکرٍ ، فَحَذَرَت قُرَیشٌ خُروجَهُ ، وعَرَفوا أنَّهُ قَد أجمَعَ لِحَربِهِم ، فَاجتَمَعوا فی دارِ النَّدوَهِ وهِیَ دارُ قُصَیِّ بنِ کِلابٍ یَتَشاوَرونَ فی أمرِهِ. (9)

.

1- .فی بحارالأنوار : «فَسَتَقدَمُ» .
2- .اُزُرَنا : أی نساءنا وأهلنا (النهایه : ج 1 ص 45 «أزر») .
3- .الحِلْفَه بالکسر : الحِلف والمعاقده والمعاهده علی التضاعد والمساعده . ولعلّ الصواب : « الحَلْقَه » بالفتح کما فی بعض المتون ، وهی السلاح عامّهً أو الدروع خاصّهً ، وهو أظهر ( راجع : غریب الحدیث لابن قتیبه : ج 1 ص 252 والصحاح : ج 4 ص 1462 ولسان العرب : ج 10 ص 65 ) .
4- .الجَباجِبُ : جمع جُبجُب ، وهو المستوی من الأرض لیس بِحَزن ، وهی أسماء منازل بمنی (النهایه : ج 1 ص 234 «جبجب») .
5- .یقال : صبأ فلان ؛ إذا خرج من دینٍ إلی دینٍ غیره ... ویسمّون المسلمین : الصُّباه (النهایه : ج 3 ص 3 «صبأ») .
6- .أعجَزَنی فُلانٌ : أی فاتنی (لسان العرب : ج 5 ص 370 «عجز») .
7- .النِّسعُ : سَیر مَظفور ، یُجعل زماما للبعیر (النهایه : ج 5 ص 48 «نسع») .
8- .أرسالاً: أی أفواجا وفِرقا متقطّعه یَتبع بعضهم بَعضاً (مجمع البحرین: ج 2 ص 700 «رسل») .
9- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 181 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 25 ح 15 .

ص: 375

المناقب، ابن شهرآشوب :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در موسم حج ، [نبوّت] خود را بر قبایل عرب عرضه می داشت . در این میان به گروهی از قبیله خزرج بر خورد و فرمود : «آیا نمی نشینید تا برایتان سخن بگویم ؟». گفتند : چرا . و نشستند و پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را به خدا دعوت نمود و برایشان قرآن خواند . خزرجیان به یکدیگر گفتند : ای قوم ! بدانید که به خدا سوگند این، همان پیامبری است که یهودیان، شما را به آمدنش تهدید می کردند. پس مبادا دیگران (یهودیان) در گرویدن به او، بر شما پیشی گیرند . آن گاه، اسلام آوردند و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند : ما قوم خود را در حالی ترک کرده ایم [و به این جا آمده ایم ]که میان هیچ قومی به اندازه آنان دعوا و دشمنی نیست . امید است که خداوند به برکت تو، میان ایشان اُلفت افکند . پس به میان آنان می آیی و به دین خود دعوتشان می نمایی . اینان، شش نفر بودند . چون به مدینه آمدند و قوم خود را از ماجرا آگاه کردند ، سالی بر نیامده، در هر کوی و برزن مدینه، سخن از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود . سال آینده، دوازده مرد از انصار به حج آمدند و پیامبر صلی الله علیه و آله را ملاقات کردند و ایشان به بیعت زنان، بیعت نمودند که : چیزی را شریک خدا قرار ندهند و دزدی نکنند و... . سپس باز گشتند . پیامبر صلی الله علیه و آله ، مصعب بن زبیر را همراه آنان فرستاد تا برایشان نماز بخواند . مصعب را در مدینه «مُقری (معلّم قرآن)» می گفتند . در مدینه، هیچ سرایی نماند که در آن، مردان و زنانی مسلمان باشند، مگر سرای امیّه و حُطَیمه و وائل که از اوس بودند . آن گاه مصعب به مکّه باز آمد ، و شماری از انصار با حاجیان قوم خویش به آهنگ حج، بیرون رفتند و در ایّام تشریق ، شبانگاه در عقبه گرد آمدند . اینان، هفتاد و سه مرد و دو زن بودند . پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود : «با شما بر اسلام، بیعت می کنم» . برخی از آنان به ایشان گفتند : ای پیامبر خدا ! مایلیم که آنچه را برای خدا و برای تو به عهده ماست و آنچه را برای ما بر عهده خداست، به ما بشناسانی . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «آنچه برای خدا بر عهده شماست، این است که او را بپرستید و چیزی را انبازش نگیرید ، و آنچه را برای من بر عهده شماست، این است که مرا همچون زنان و فرزندانتان یاری دهید ، و بر گزِش شمشیر، شکیبایی نمایید، اگرچه بهترین های شما کشته شوند» . گفتند : اگر اینها را انجام دادیم ، ما را بر عهده خدا چیست ؟ فرمود : «در دنیا ، پیروز شدن بر دشمنانتان ، و در آخرت، خشنودی الهی و بهشت» . در این هنگام ، براء بن معرور، دست پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفت و گفت : سوگند به آن خدایی که تو را به حق بر انگیخت ، از تو چنان دفاع خواهیم کرد که از زن و فرزند خویش دفاع می کنیم . پس ای پیامبر خدا با ما بیعت کن که به خدا سوگند ما مرد کارزار و سلاحیم و این را از پدران خود، به ارث برده ایم . ابو هیثم گفت : میان ما و مردان [یهود]، رشته هایی [از پیمان ها] است . اگر آنها را بریدیم یا آنها بریدند ، آیا اگر چنین کردیم و پس از آن، خداوند، تو را پیروزی بخشید ، ممکن است نزد قومت باز گردی و ما را وا گذاری ؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تبسّمی کرد و فرمود : «نه! خون من، خون شماست و ویرانی من، ویرانی شماست . با هر که بجنگید، می جنگم و با هر که صلح کنید، صلح می کنم» . سپس فرمود : «دوازده مهتر از میان خود بر گزینید» و آنان بر گزیدند . سپس فرمود : «با شما بیعت می کنم همانند بیعت عیسی بن مریم با حواریان، که نماینده قوم خویش باشند ، و این که از من چنان حمایت کنید که از زنان و فرزندانتان حمایت می کنید» . پس بر این شرط ها با او بیعت نمودند . در این هنگام ، شیطان در عقبه فریاد بر آورد که : ای مردم جَباجِب ! (1) برای چه نشسته اید که محمّد و از دین برگشتگان، برای جنگ با شما متّحد شدند ! مردم از مِنا پراکنده شدند و خبر در همه جا پیچید و قریش در جستجوی ایشان بر آمدند و به سعد بن عباده و منذر بن عمرو رسیدند . منذر را نتوانستند بگیرند؛ امّا سعد را گرفتند و او را با دوال شترش بستند و کتک زنان او را به مکّه بردند . خبر دستگیری سعد به جُبَیر بن مُطعِم و حارث بن حرب بن امیّه رسید و آن دو آمدند و آزادش کردند . در این زمان، پیامبر صلی الله علیه و آله جز به دعا کردن و شکیبایی در برابر آزار و اذیّت و گذشت کردن از نادان، مأمور نبود . از این رو، قریش بر مسلمانان تعدّی ها کردند و چون سرکشی ایشان فزونی گرفت ، فرمان هجرت آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «خداوند برای شما سرایی و برادرانی قرار داد که در آن جا آسوده و در امان بمانید» . پس مسلمانان به صورت گروه های جدا از هم، خارج شدند، تا جایی که جز علی و ابو بکر، کسی با پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نماند . قریش، نگران خارج شدن پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و می دانستند که او در تدارک جنگ با آنان است . از این رو در دار الندوه ، همان سرای قصیّ بن کلاب ، گرد آمدند و در کار او به مشورت پرداختند .

.

1- .جباجب (جمع جُبجُب) ، به زمین مسطّح گفته می شود ، و نام منزلگاه هایی در مِناست.

ص: 376

. .


ص: 377

. .


ص: 378

الطبقات الکبری عن عُباده بن الصامت :لَمّا کانَ العامُ المُقبِلُ مِنَ العامِ الَّذی لَقِیَ فیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله النَّفَرَ السِّتَّهَ ، لَقِیَهُ اثنا عَشَرَ رَجُلاً بَعدَ ذلِکَ بِعامٍ ، وهِیَ العَقَبَهُ الاُولی ؛ مِن بَنِی النَّجّارِ : أسعَدُ بنُ زُرارَهَ ، وعَوفٌ ومُعاذٌ وهُمَا ابنَا الحارِثِ ، وهُمَا ابنا عَفراءَ ، ومِن بَنی زُرَیقٍ : ذَکوانُ بنُ عَبدِ قَیسٍ ورافِعُ بنُ مالِکٍ ، ومِن بَنی عَوفِ بنِ الخَزرَجِ : عُبادَهُ بنُ الصّامِتِ ویَزیدُ بنُ ثَعلَبَهَ أبو عَبدِ الرَّحمنِ ، ومِن بَنی عامِرِ بنِ عَوفٍ : عَبّاسُ بنُ عُبادَهَ بنِ نَضلَهَ ، ومِن بَنی سَلِمَهَ : عُقبَهُ بنُ عامِرِ بنِ نابِئٍ ، ومِن بَنی سَوادٍ : قُطَبَهُ بنُ عامِرِ بنِ حَدیدَهَ ؛ فَهؤُلاءِ عَشَرَهٌ مِنَ الخَزرَجِ . ومِنَ الأَوسِ رَجُلانِ : أبُو الهَیثَمِ بنُ التَّیِّهانِ مِن بَلِیٍّ حَلیفٌ فی بَنی عَبدِ الأَشهَلِ ، ومِن بَنی عَمرِو بنِ عَوفٍ : عُوَیمُ بنُ ساعِدَهَ . فَأَسلَموا ، وبایَعوا عَلی بَیعَهِ النِّساءِ ؛ عَلی أن لا نُشرِکَ بِاللّهِ شَیئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزنِیَ ، ولا نَقتُلَ أولادَنا ، ولا نَأتِیَ بِبُهتانٍ نَفتَریهِ بَینَ أیدینا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِیَهُ فی مَعروفٍ . قالَ : فَإِن وَفَیتُم فَلَکُمُ الجَنَّهُ ، ومَن غَشِیَ مِن ذلِکَ شَیئا کانَ أمرُهُ إلَی اللّهِ ؛ إن شاءَ عَذَّبَهُ وإن شاءَ عَفا عَنهُ . ولَم یُفرَض یَومَئِذٍ القِتالُ . ثُمَّ انصَرَفوا إلَی المَدینَهِ ، فَأَظهَرَ اللّهُ الإِسلامَ ، وکانَ أسعَدُ بنُ زُرارَهَ یُجَمِّعُ بِالمَدینَهِ بِمَن أسلَمَ . وکَتَبَتِ الأَوسُ وَالخَزرَجُ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اِبعَث إلَینا مُقرِئا یُقرِئُنَا القُرآنَ . فَبَعَثَ إلَیهِم مُصعَبَ بنَ عُمَیرٍ العَبدَرِیَّ ، فَنَزَلَ عَلی أسعَدَ بنِ زُرارَهَ ، فَکانَ یُقرِئُهُمُ القُرآنَ . فَرَوی بَعضُهُم أنَّ مُصعَبا کانَ یُجَمِّعُ بِهِم ، ثُمَّ خَرَجَ مَعَ السَّبعینَ حَتّی وافَوُا المَوسِمَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (1)

.

1- .الطبقات الکبری : ج 1 ص 220 ، تاریخ دمشق : ج 26 ص 185 ولیس فیه ذیله من «وکان أسعد بن زراره یُجمّع ...» .

ص: 379

الطبقات الکبری به نقل از عباده بن صامت :سال بعد از آن سالی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با آن شش نفر ملاقات کرد ، دوازده مرد به دیدار او آمدند و این، همان بیعت نخستین عقبه است . این دوازده مرد، عبارت بودند از : اسعد بن زراره ، عوف و معاذ (پسران حارث یا همان پسران عفراء) از بنی نجّار ، ذکوان بن عبد قیس و رافع بن مالک از بنی زُرَیق ، عباده بن صامت و ابو عبد الرحمان یزید بن ثعلبه از بنی عوف بن خزرج ، عبّاس بن عباده بن نضله از بنی عامر بن عوف ، عُقبه بن عامر بن نابی از بنی سَلِمه ، و قُطَبه بن عامر بن حدیده از بنی سواد . این ده تن از قبیله خزرج بودند . دو نفر هم از اوس بودند : ابو هیثم بن تیّهان از طایفه بَلی، هم پیمان بنی عبد الأشهل ، و عُوَیم بن ساعده از بنی عمرو بن عوف . [این دوازده تن] اسلام آوردند و به بیعت زنان، بیعت کردند که : چیزی را شریک خدا قرار ندهیم ، دزدی نکنیم ، زنا نکنیم ، فرزندانمان را نکشیم و فرزند نامشروعی را که پس می اندازیم، به دیگری نسبت ندهیم ، و در هیچ کار نیکی، از او نافرمانی نکنیم . پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «اگر [به این شرط ها] وفا کردید، بهشت برای شما خواهد بود ، و هر کس چیزی از این کارها را مرتکب شود، کارش با خدا خواهد بود . اگر خواست، او را عذاب می کند و اگر خواست، او را می بخشد» . در آن روز، هنوز جهاد، واجب نگشته بود . آن گاه ، این عدّه به مدینه باز گشتند ، و خداوند، اسلام را آشکار گردانید . اسعد بن زراره، کسانی را که در مدینه اسلام آورده بودند، جمع می کرد . اوس و خزرج، به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نوشتند که : قرآن آموزی را نزد ما بفرست تا قرآن را به ما بیاموزد . پیامبر صلی الله علیه و آله مصعب بن عمیر عبدری را نزدشان روانه کرد . مصعب بر اسعد بن زراره وارد شد و به آنان قرآن می آموخت . برخی، روایت کرده اند که مصعب، مسلمانان را جمع کرد و همراه هفتاد تن از مدینه خارج شد، تا این که در موسم حج به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسیدند .

.


ص: 380

. .


ص: 381

. .


ص: 382

الکامل فی التاریخ :فَلَمّا أرادَ اللّهُ إظهارَ دینِهِ وإنجازَ وَعدِهِ ، خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی المَوسِمِ الَّذی لَقِیَ فیهِ النَّفَرَ مِنَ الأَنصارِ ، فَعَرَضَ نَفسَهُ عَلَی القَبائِلِ کَما کانَ یَفعَلُهُ ، فَبَینَما هُوَ عِندَ العَقَبَهِ لَقِیَ رَهطا مِنَ الخَزرَجِ فَدَعاهُم إلَی اللّهِ عز و جل ، وعَرَضَ عَلَیهِمُ الإِسلامَ ، وقَد کانَت یَهودُ مَعَهُم بِبِلادِهِم ، وکانَ هؤُلاءِ أهلَ أوثانٍ ، فَکانوا إذا کانَ بَینَهُم شَرٌّ تَقولُ الیَهودُ : إنَّ نَبِیّا یُبعَثُ الآنَ نَتَّبِعُهُ ونَقتُلُکُم مَعَهُ قَتلَ عادٍ وثَمودَ . فَقالَ اُولئِکَ النَّفَرُ بَعضُهُم لِبَعضٍ : هذا وَاللّهِ النَّبِیُّ الَّذی تَوَعَّدَکُم بِهِ الیَهودُ ، فَأَجابوهُ وصَدَّقوهُ وقالوا لَهُ : إنَّ بَینَ قَومِنا شَرّا ، وعَسَی اللّهُ أن یَجمَعَهُم بِکَ ، فَإِنِ اجتَمَعوا عَلَیکَ فَلا رَجُلَ أعَزُّ مِنکَ . ثُمَّ انصَرَفوا عَنهُ ، وکانوا سَبعَهَ نَفَرٍ مِنَ الخَزرَجِ : أسعَدُ بنُ زُرارَهَ بنِ عُدَسٍ أبو اُمامَهَ ، وعَوفُ بنُ الحارِثِ بنِ رِفاعَهَ ، وهُوَ ابنُ عَفراءَ ، کِلاهُما مِن بَنِی النَّجّارِ ، ورافِعُ بنُ مالِکِ بنِ عَجلانَ ، وعامِرُ بنُ عَبدِ حارِثَهَ بنِ ثَعلَبَهَ بنِ غَنمٍ ، کِلاهُما مِن بَنی زُرَیقٍ ، وقُطبَهُ بنُ عامِرِ بنِ حَدیدَهَ بنِ سَوادٍ مِن بَنی سَلِمَهَ سَلِمَهَ هذا بِکَسرِ اللّامِ ، وعُقبَهُ بنُ عامِرِ بنِ نابِئٍ مِن بَنی غَنمٍ ، وجابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ رِئابٍ مِن بَنی عُبَیدَهَ . (1)

2 / 2بَیعَهُ العَقَبَهِ الثّانِیَهِالکتاب« وَاذْکُرُواْ نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » . (2)

« وَلَقَدْ کَانُواْ عَاهَدُواْ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئولًا » . 3

.

1- .الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 510 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 70 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 353 ، تفسیر الطبری : ج 3 الجزء 4 ص 34 کلّها نحوه .
2- .المائده ء : 7 . والمیثاق الذی واثقهم به ؛ قال البلخی والجبّائی : هو ما أخذ علیهم رسول اللّه صلی الله علیه و آله عند إسلامهم وبیعتهم بأن یطیعوا اللّه فی کلّ ما یفرضه علیهم ممّا ساءهم أو سرّهم . قال الجبّائی : هو مبایعتهم له لیله العقبه وبیعه الرضوان ، وهو قول ابن عبّاس (التبیان فی تفسیر القرآن : ج 3 ص 459 ، وراجع : مجمع البیان : ج 3 ص 290 وتفسیر الرازی : ج 11 ص 178 وتفسیر القرطبی : ج 6 ص 108) .

ص: 383



2 / 2 بیعت دوم عقبه
الکامل فی التاریخ :چ چون خداوند اراده کرد که دین خود را آشکار و چیره گرداند و وعده اش را عملی سازد ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به موسم حجّی رفت که در آن با گروهی از انصار دیدار کرد. او طبق معمول خود ، نبوّت خویش را بر قبایل عرضه داشت . در عقبه، گروهی از انصار را دید و آنان را به خدا دعوت نمود و اسلام را بر ایشان عرضه داشت . یهودیان و خزرجیان در مدینه با هم می زیستند . خزرجیان، بت پرست بودند ، و هر گاه میان ایشان دعوایی در می گرفت ، یهودیان می گفتند : به زودی، پیامبری مبعوث خواهد شد و ما از وی پیروی می کنیم و همراه او شما را چونان قوم عاد و ثمود، قتل عام خواهیم کرد . از این رو، آن گروه خزرجی به همدیگر گفتند : به خدا سوگند، این همان پیامبری است که یهود با آن، شما را تهدید می کنند . پس ، دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را پذیرفتند و تصدیقش کردند و گفتند : میان قوم ما، ناسازگاری است و امید است که خداوند به برکت وجود تو، آنان را متّحد سازد . اگر موجب اتّحاد آنان شدی، آن گاه مردی عزیزتر از تو [در میان ما ]نخواهد بود . این را گفتند و رفتند . اینان، هفت تن از خزرج بودند : ابو اُمامه اسعد بن زراره بن عُدَس و عوف بن حارث بن رِفاعه یا همان ابن عفراء (هر دو از بنی نجّار)، رافع بن مالک بن عَجلان و عامر بن عبد حارثه بن ثعلبه بن غنم (هر دو از بنی زُرَیق)، قُطبه بن عامر بن حدیده بن سواد از بنی سَلِمه، عُقبه بن عامر بن نابی از بنی غَنْم ، و جابر بن عبد اللّه بن رئاب از بنی عُبَیده .

2 / 2بیعت دوم عقبهقرآن«و نعمتی را که خدا به شما ارزانی داشته و نیز پیمانی را که شما را به انجام آن متعهّد گردانیده است، به یاد آورید، آن گاه که گفتید : «شنیدیم و اطاعت کردیم» ، و از خدا پروا دارید که خدا به راز دل ها، آگاه است» . (1)

«با آن که پیش تر با خدا سخت پیمان بسته بودند که پشت [به دشمن] نکنند ، و پیمان خدا، همواره بازخواست دارد» . 2

.

1- .بلخی و جبایی می گویند: این پیمانی که خداوند، آنان را به انجام دادنش متعهّد گردانید ، همان است که در هنگام اسلام آوردن و بیعتشان، از آنان گرفت، مبنی بر این که در هر تکلیف و وظیفه که خداوند بر عهده آنان می گذارد ، خوشایندشان باشد یا ناخوشایندشان ، از او اطاعت کنند . جبایی می گوید : منظور، بیعت آنان با پیامبر صلی الله علیه و آله در شب عقبه و بیعت رضوان است . این را ابن عبّاس گفته است (البیان فی تفسیر القرآن: ج 3 ص 459. نیز، ر.ک: مجمع البیان: ج 3 ص 290 وتفسیر الرازی: ج 11 ص 178 و تفسیر القرطبی: ج 6 ص 108) .

ص: 384

الحدیثمسند ابن حنبل عن جابر :مَکَثَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِمَکَّهَ عَشرَ سِنینَ (1) ، یَتبَعُ النّاسَ فی مَنازِلِهِم بِعُکاظَ (2) ومَجَنَّهَ (3) ، وفِی المَواسِمِ بِمِنیً ، یَقولُ : مَن یُؤوینی ، مَن یَنصُرُنی حَتّی اُبَلِّغَ رِسالَهَ رَبّی ولَهُ الجَنَّهُ ؟ ... فَقُلنا : حَتّی مَتی نَترُکُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُطرَدُ مِن جِبالِ مَکَّهَ ویَخافُ ؟ فَرَحَلَ إلَیهِ مِنّا سَبعونَ رَجُلاً حَتّی قَدِموا عَلَیهِ فِی المَوسِمِ ، فَواعَدناهُ شِعبَ العَقَبَهِ ، فَاجتَمَعنا عَلَیهِ مِن رَجُلٍ ورَجُلَینِ ، حَتّی تَوافَینا فَقُلنا : یا رَسولَ اللّهِ نُبایِعُکَ . قالَ : تُبایِعونی عَلَی السَّمعِ وَالطّاعَهِ فِی النَّشاطِ وَالکَسَلِ ، وَالنَّفَقَهِ فِی العُسرِ وَالیُسرِ ، وعَلَی الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ ، وأن تَقولوا فِی اللّهِ لا تَخافونَ فِی اللّهِ لَومَهَ لائِمٍ ، وعَلی أن تَنصُرونی فَتَمنَعونی إذا قَدِمتُ عَلَیکُم ، مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَکُم وأَزواجَکُم وأَبناءَکُم ؛ ولَکُمُ الجَنَّهُ . قالَ : فَقُمنا إلَیهِ فَبایَعناهُ . (4)

.

1- .نظرا إلی وجود النصوص العدیده الدالّه علی وقوع هذه البیعه فی السنه الثالثه عشره من البعثه النبویّه الشریفه ، فالمقصود هنا هو السنه العاشره من زمان إعلان الدعوه النبویّه بعد أن کانت سرِّیّه فی بدایاتها .
2- .عکاظ : موضع بقرب مکّه کان تقام به فی الجاهلیه سوق یقیمون فیها أیّاما (النهایه : ج 3 ص 284 «عکظ») .
3- .مَجَنَّهُ : موضع بأسفل مکّه علی أمیال ، کان یقام بها للعرب سوق (النهایه : ج 4 ص 301 «مجن») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 67 ح 14463 ، السنن الکبری : ج 8 ص 251 ح 16556 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 681 ح 4251 نحوه .

ص: 385

حدیثمسند ابن حنبل به نقل از جابر :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ده سال در مکّه بود (1) و در این مدّت در عُکاظ (2) و مَجَنّه (3) و در موسم های حج در مِنا، به میان مردم می رفت و می فرمود : «چه کسی مرا پناه می دهد ؟ چه کسی مرا یاری می رساند تا پیام پروردگارم را [به گوش همگان ]برسانم و در عوض ، بهشت برایش باشد ؟». ما گفتیم : تا کِی بگذاریم که پیامبر خدا از کوه های مکّه رانده شود و در بیم و هراس به سربرد ؟ پس ، هفتاد مرد از ما به جانب پیامبر، ره سپار و در موسم بر او وارد شدیم ، و با وی در شعب عقبه، قرار گذاشتیم و به صورت یک نفره و دو نفره خود را به وی رساندیم تا این که همه جمع شدیم و گفتیم : ای پیامبر خدا ! با شما بیعت می کنیم . فرمود : «با من بیعت می کنید بر این که در نیرومندی و سستی، از من حرفشنوی و فرمان برداری کنید ، و در تنگ دستی و گشایش، انفاق نمایید ، و امر به معروف و نهی از منکر کنید ، و از بهر خدا بگویید و از سرزنش هیچ سرزنشگری بیم مدارید ، و چون به میان شما آمدم، مرا یاری و حمایت کنید، آن چنان که از خودتان و زنان و فرزندانتان حمایت می کنید . در این صورت، بهشت برای شما خواهد بود» . ما بر خاستیم و با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردیم .

.

1- .با توجّه به متون فراوانی که نشان می دهند این بیعت در سال سیزدهم بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله صورت گرفته است ، مقصود در این جا سال دهم از زمان علنی شدن دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله است و نه از ابتدای دعوت که چند سالی مخفیانه بود.
2- .عکاظ : جایی نزدیک مکّه که در زمان جاهلیت، چند روزی بازاری در آن بر پا می شد.
3- .مَجَنّه : جایی در چند میلی پایین دست مکّه که عرب ها در آن بازاری بر پا می کردند.

ص: 386

المناقب لابن شهر آشوب :فَلَمّا تُوُفِّیَ أبو طالِبٍ خَرَجَ [رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ] إلَی الطّائِفِ وأَقامَ فیهِ شَهرا ، وکانَ مَعَهُ زَیدُ بنُ الحارِثِ ، ثُمَّ انصَرَفَ إلی مَکَّهَ ، ومَکَثَ فیها سَنَهً وسِتَّهَ أشهُرٍ فی جِوارِ مُطعِمِ بنِ عَدِیٍّ ، وکانَ یَدعُو القَبائِلَ فِی المَواسِمِ ، فَکانَت بَیعَهُ العَقَبَهِ الاُولی بِمِنیً ، فَبایَعَهُ خَمسَهُ نَفَرٍ مِنَ الخَزرَجِ وواحِدٌ مِنَ الأَوسِ فی خُفیَهٍ مِن قَومِهِم بَیعَهَ النِّساءِ ، وهُم : جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، وفِطنَهُ بنُ عامِرِ بنِ حِزامٍ ، وعَوفُ بنُ الحارِثِ ، وحارِثَهُ بنُ ثَعلَبَهَ ، ومَرثَدُ بنُ الأَسَدِ ، وأبو اُمامَهَ ثَعلَبَهُ بنُ عَمرٍو، ویُقالُ : هُوَ أسعَدُ بنُ زُرارَهَ . فَلَمَّا انصَرَفوا إلَی المَدینَهِ وذَکَرُوا القِصَّهَ وقَرَؤُوا القُرآنَ صَدَّقوهُ . وفِی السَّنَهِ القابِلَهِ وهِیَ العَقَبَهُ الثّانِیَهُ أنفَذوا مَعَهُم سِتَّهً اُخری بِالسَّلامِ وَالبَیعَهِ، وهُم : أبُو الهَیثَمِ بنُ التَّیِّهانِ ، وعُبادَهُ بنُ الصّامِتِ ، وذَکوانُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، ونافِعُ بنُ مالِکِ بنِ العَجلانِ ، وعَبّاسُ بنُ عُبادَهَ بنِ نَضلَهَ ، ویَزیدُ بنُ ثَعلَبَهَ حَلیفٌ لَهُ ، ویُقالُ : مَسعودُ بنُ الحارِثِ ، وعُوَیمُ بنُ ساعِدَهَ حَلیفٌ لَهُم . ثُمَّ أنفَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَعَهُمُ ابنَ عَمِّهِ مُصعَبَ بنَ هاشِمٍ ، فَنَزَلَ دارَ أسعَدَ بنِ زُرارَهَ ، فَاجتَمَعوا عَلَیهِ وأَسلَمَ أکثَرُهُم ، إلّا دارَ اُمَیَّهَ بنِ زَیدٍ وحَطَمَهَ ووائِلٍ وواقِفٍ ، فَإِنَّهُم أسلَموا بَعدَ بَدرٍ واُحُدٍ وَالخَندَقِ . وفِی السَّنَهِ القابِلَهِ کانَت بَیعَهُ الحارِثِ ؛ کانوا مِنَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ سَبعینَ رَجُلاً وَامرَأَتَینِ ، وَاختارَ صلی الله علیه و آله مِنهُم اثنَی عَشَرَ نَقیبا ؛ لِیَکونوا کُفَلاءَ قَومِهِ ، تِسعَهً مِنَ الخَزرَجِ وثَلاثَهً مِنَ الأَوسِ ، فَمِنَ الخَزرَجِ أسعَدُ وجابِرٌ وَالبَراءُ بنُ مَعرورٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ حِزامٍ وسَعدُ بنُ عُبادَهَ وَالمُنذِرُ بنُ قَمَرٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ رَواحَهَ وسَعدُ بنُ الرَّبیعِ ، ومِنَ القَواقِلِ (1) عُبادَهُ بنُ الصّامِتِ ، ومِنَ الأَوسِ أبو الهَیثَمِ واُسَیدُ بنُ خُضَیرٍ وسَعیدُ بنُ خَیثَمَهَ . (2)

.

1- .فی المصدر : «القوافل» ، والصواب ما أثبتناه . قال الجوهری : القواقل قومٌ من الخزرج ( الصحاح : ج 5 ص 1803 « ققل » ) . وإنّما سُمّوا القواقل لأنّهم کانوا فی الجاهلیه إذا نزل بهم الضیف قالوا له : قَوقِل حیث شئت ؛ یریدون : اِذهب حیث شئت وقل ما شِئت فإنّ لک الأمان لأنّک فی ذمّتی ( راجع : الثقات لابن حبان : ج 3 ص 302 والسیره النبویه لابن هشام : ج 2 ص 294 ) .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 174 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 15 ح 7 .

ص: 387

المناقب، ابن شهرآشوب :چون ابو طالب در گذشت ، [پیامر خدا صلی الله علیه و آله ] به طائف رفت و یک ماه در آن جا ماند و زید بن حارث نیز با ایشان بود و سپس به مکّه باز آمد ، و یک سال و شش ماه در مکّه در پناه مُطعِم بن عَدی بود و در موسم ها، قبایل را دعوت می کرد . پس ، نخستین بیعت عَقَبه در مِنا صورت گرفت . در این بیعت ، پنج تن از خزرج و یک تن از قبیله اوس ، پنهان از قوم خویش ، با ایشان بیعت زنانه کردند . آنان، عبارت اند از : جابر بن عبد اللّه ، فِطنه بن عامر بن حِزام ، عوف بن حارث ، حارثه بن ثعلبه ، مرثد بن اسد ، ابو امامه ثعلبه بن عمرو ، و به قولی : اسعد بن زراره. چون این عدّه به مدینه باز گشتند و داستان را [برای مردمشان ]گفتند و از قرآن خواندند ، به آن ایمان آوردند . سال بعد ، یعنی عقبه دوم، شش تن دیگر را با پیام صلح و بیعت، همراه آن عدّه فرستادند . این شش تن، عبارت بودند از : ابو هیثم بن تیّهان ، عباده بن صامت ، ذکوان بن عبد اللّه ، نافع بن مالک بن عجلان ، عبّاس بن عباده بن نضله ، یزید بن ثعلبه، هم پیمان او ، و به قولی : مسعود بن حارث و عُوَیم بن ساعده هم پیمان آنان . پس از بیعت ، پیامبر صلی الله علیه و آله پسرعمویش مصعب بن هاشم را با ایشان به مدینه فرستاد و او در منزل اسعد بن زُراره اقامت گزید ، و اهل مدینه به نزد او گرد آمدند و بیشترشان مسلمان شدند، مگر خانه امیّه بن زید و حَطَمه و وائل و واقف . اینان، پس از بدر و احد و خندق، اسلام آوردند . سال بعد، بیعت حارث صورت گرفت . در این بیعت، هفتاد مرد و دو زن از اوس و خزرج، حاضر بودند . پیامبر صلی الله علیه و آله از میان آنان، دوازده نقیب برگزید تا نمایندگان قوم خویش باشند : نُه تن از خزرج و سه تن از اوس . از خزرج : اسعد و جابر و براء بن معرور و عبد اللّه بن حِزام و سعد بن عباده و منذر بن قمر و عبد اللّه بن رواحه و سعد بن ربیع ، و از قَواقل ، (1) عباده بن صامت ، و از اوس ، ابو هیثم و اُسَید بن خُضَیر و سعید بن خیثمه .

.

1- .قَواقِل ، قومی از خزرج اند . در وجه تسمیه آنها گفته اند که چون کسی به آنان پناهنده می شد ، نیزه ای به او می دادند و می گفتند : «قَوقِل حیث شئت» ؛ یعنی: با آن هر جا که خواستی، برو ! آزادی .

ص: 388

دلائل النبوّه لأبی نعیم عن الزهری فی ذِکرِ ما جَری بَینَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وبَینَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ وکَلامِهِ مَعَهُم :فَمَرَّ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وهُوَ یُکَلِّمُهُم ویُکَلِّمونَهُ ، فَعَرَفَ صَوتَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : ابنَ أخی ! مَن هؤُلاءِ الَّذینَ عِندَکَ ؟ قالَ : یا عَمِّ ، سُکّانُ یَثرِبَ ؛ الأَوسُ وَالخَزرَجُ ، فَدَعَوتُهُم إلی ما دَعَوتُ إلَیهِ مِن قَبلِهِم مِنَ الأَحیاءِ ، فَأَجابونی وصَدَّقونی ، وذَکَروا أنَّهُم یُخرِجونَنی إلی بِلادِهِم . فَنَزَلَ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وعَقَلَ راحِلَتَهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُم : یا مَعشَرَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ ، هذَا ابنُ أخی وهُوَ أحَبُّ النّاسِ إلَیَ ، فَإِن کُنتُم صَدَّقتُموهُ وآمَنتُم بِهِ وأَرَدتُم إخراجَهُ مَعَکُم ، فَإِنّی اُریدُ أن آخُذَ عَلَیکُم مَوثِقا تَطمَئِنُّ بِهِ نَفسی ، ولا تَخذُلوهُ ولا تَغِرّوهُ ، فَإِنَّ جیرانَکُمُ الیَهودُ ، وَالیَهودُ لَهُ عَدُوٌّ ولا آمَنُ مَکرَهُم عَلَیهِ . فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَهَ وشَقَّ عَلَیهِ قَولُ العَبّاسِ حینَ اتَّهَمَ عَلَیهِ أسعَدَ وأَصحابَهُ ، قالَ : یا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ائذَن لَنا فَلنُجِبهُ غَیرَ مُخشِنینَ بِصَدرِکَ ولا مُتَعَرِّضینَ لِشَیءٍ مِمّا تَکرَهُ ، إلّا تَصدیقا لِاءِجابَتِنا إیّاکَ وإیمانا بِکَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أجیبوهُ غَیرَ مُتَّهَمینَ . فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَهَ وأَقبَلَ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِوَجهِهِ ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ لِکُلِّ دَعوَهٍ سَبیلاً ؛ إن لینٌ وإن شِدَّهٌ ، وقَد دَعَوتَ الیَومَ إلی دَعوَهٍ مُتَجَهِّمَهٍ (1) لِلنّاسِ مُتَوَعِّرَهٍ عَلَیهِم ، دَعَوتَنا إلی تَرکِ دینِنا وَاتِّباعِکَ عَلی دینِکَ ، وتِلکَ رُتبَهٌ صَعبَهٌ ، فَأَجَبناکَ إلی ذلِکَ ، ودَعَوتَنا إلی قَطعِ ما بَینَنا وبَینَ النّاسِ مِنَ الجِوارِ وَالأَرحامِ القَریبِ وَالبَعیدِ ، وتِلکَ رُتبَهٌ صَعبَهٌ ، فَأَجَبناکَ إلی ذلِکَ ، ودَعَوتَنا ونَحنُ جَماعَهٌ فی دارِ عِزٍّ ومَنَعَهٍ لا یَطمَعُ فیها أحَدٌ أن یَرأَسَ عَلَینا رَجُلٌ مِن غَیرِنا قَد أفرَدَهُ قَومُهُ وأَسلَمَهُ أعمامُهُ ، وتِلکَ رُتبَهٌ صَعبَهٌ ، فَأَجَبناکَ إلی ذلِکَ . وکُلُّ هؤُلاءِ الرُّتَبُ مَکروهَهٌ عِندَ النّاسِ ، إلّا مَن عَزَمَ اللّهُ عَلی رُشدِهِ ، وَالتَمَسَ الخَیرَ فی عَواقِبِها ، وقَد أجَبناکَ إلی ذلِکَ بِأَلسِنَتِنا وصُدورِنا وأَیدینا ؛ إیمانا بِما جِئتَ بِهِ ، وتَصدیقا بِمَعرِفَهٍ ثَبَتَت فی قُلوبِنا ، نُبایِعُکَ عَلی ذلِکَ ونُبایِعُ رَبَّنا ورَبَّکَ ، یَدُ اللّهِ فَوقَ أیدینا ، ودِماؤُنا دونَ دَمِکَ ، وأَیدینا دونَ یَدِکَ ، نَمنَعُکُ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ أنفُسَنا وأَبناءَنا ونِساءَنا ، فَإِن نَفِ بِذلِکَ فَلِلّهِ نَفی ، وإن نَغدِر فَبِاللّهِ نَغدِرُ ونَحنُ بِهِ أشقِیاءُ ، هذَا الصِّدقُ مِنّا یا رَسولَ اللّهِ ، وَاللّهُ المُستَعانُ . ثُمَّ أقبَلَ عَلَی العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ بِوَجهِهِ فَقالَ : وأَمّا أنتَ أیُّهَا المُعتَرِضُ لَنا بِالقَولِ دونَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وَاللّهُ أعلَمُ ما أرَدتَ بِذلِکَ ، ذَکَرتَ أنَّهُ ابنُ أخیکَ وَأَحَبُّ النّاسِ إلَیکَ ، فَنَحنُ قَد قَطَعنَا القَریبَ وَالبَعیدَ وذَا الرَّحِمِ ، ونَشهَدُ أنَّهُ رَسولُ اللّهِ أرسَلَهُ مِن عِندِهِ لَیسَ بِکَذّابٍ ، وإنَّ ما جاءَ بِهِ لا یُشبِهُ کَلامَ البَشَرِ . وأَمّا ما ذَکَرتَ أنَّکَ لا تَطمَئِنُّ إلَینا فی أمرِهِ حَتّی تَأخُذَ مَواثیقَنا ، فَهذِهِ خَصلَهٌ لا نَرُدُّها عَلی أحَدٍ أرادَها لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَخُذ ما شِئتَ . ثُمَّ التَفَتَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، خُذ لِنَفسِکَ ما شِئتَ وَاشتَرِط لِرَبِّکَ ما شِئتَ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أشتَرِطُ لِرَبّی عز و جل أن تَعبُدوهُ ولا تُشرِکوا بِهِ شَیئا ، ولِنَفسی أن تَمنَعونی مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَکُم وأَبناءَکُم ونِساءَکُم . قالوا : فَذلِکَ لَکَ یا رَسولَ اللّهِ . (2)

.

1- .تجهّمه : أی یلقاه بالغلظه ( النهایه : ج 1 ص 323 « جهم » ) .
2- .دلائل النبوّه لأبی نعیم : ج 1 ص 302 ح 226 ، کنز العمّال : ج 1 ص 326 ح 1525 .

ص: 389

دلائل النبوّه ، ابو نعیم به نقل از زُهْری، در بیان آنچه میان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اوس و خزرج گذشت و سخنان ایشان با آنان :عبّاس بن عبد المطّلب از کنار آنان که مشغول گفتگو با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بودند ، گذشت و صدای پیامبر صلی الله علیه و آله را شناخت . گفت : برادرزاده ! اینها که نزد تو اند ، کیستند ؟ فرمود : «عمو جان ! ساکنان یثرب اند : اَوس و خَزرَج . من اینها را به همان چیزی دعوت نمودم که پیش تر ، قبایل دیگر را دعوت کردم و آنان دعوتم را پذیرفتند و تصدیقم کردند و گفتند که حاضرند مرا به دیار خویش ببرند» . عبّاس بن عبد المطّلب پیاده شد و شترش را عِقال (مهار) کرد . سپس به آن افراد گفت : ای گروه اوس و خزرج ! این مرد، برادرزاده من است . او محبوب ترینِ انسان ها در نزد من است . اگر تصدیقش نموده اید و به او گرویده اید و می خواهید وی را با خود ببرید ، باید از شما پیمانی بستانم تا دلم آرام بگیرد . او را تنها مگذارید و فریبش مدهید؛ زیرا در همسایگی شما یهود به سر می برند و یهودیان، دشمن او هستند و من از نیرنگ کردن آنان در باره او آسوده خاطر نیستم . اسعد بن زراره که از این سخن ابن عبّاس و بدگمانی او به اسعد و یارانش در خصوص پیامبر صلی الله علیه و آله رنجیده خاطر شده بود ، گفت : ای پیامبر خدا ! اجازه دهید تا جواب او را بدهیم، بی آن که بخواهیم دل شما را بیازاریم یا چیزی بگوییم که شما خوش نداشته باشید ؛ بلکه در تأیید پاسخمان به دعوت شما و گرویدنمان به شماست . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : به شما گمان بد نمی رود ؛ امّا جوابش را بدهید . اسعد بن زراره رو به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کرد و گفت : ای پیامبر خدا ! هر دعوتی، راهی دارد : آسان یا سخت، و تو امروز، ما را به دعوتی فرا خواندی که [راه آن] برای مردم، درشتناک و دشواررُو است . ما را به دست شستن از دینمان و پیروی از دین خودت فرا خواندی . این، یک مرحله دشوار است و ما آن را پذیرفتیم . ما را به قطع روابطمان با همسایگان و خویشاوندان نزدیک و دور، فرا خواندی. این نیز یک مرحله دشوار است و ما این دعوت تو را پذیرفتیم . از ما که برای خود، عزّت و قدرتی داشتیم و هیچ کس را یارای طمع بستن در ما نیست خواستی مردی از غیر ما که قومش او را تنها گذاشتند و عموهایش به خود رهایش کردند ، بر ما رئیس شود . این نیز یک مرحله دشوار است و ما این را هم از تو پذیرفتیم . همه این مراحل برای مردمان، ناخوشایند است، مگر کسی که خداوند، عزم هدایت او کرده باشد و به پایان این مراحل، امید خیر داشته باشد . ما دعوت تو را در همه این امور با زبان و قلب و دست خویش اجابت نمودیم ، و به آنچه آورده ای، ایمان داریم ، و شناختی را که در دل های ما استوار گشته است ، تصدیق می کنیم . بر این کارها با تو و با خدایی که پروردگار ما و توست، بیعت می کنیم . دست خدا بالای دست های ماست ، خون های ما فدای خون توست ، و دست هایمان زیر دست توست . از تو همانند خود و زن و فرزندانمان دفاع می کنیم . پس اگر به این وفا کردیم، به خدا وفا می کنیم و اگر خیانت نمودیم، به خدا خیانت می نماییم و در این صورت از اشقیا (بَدفَرجامان) خواهیم بود . این را از سر صدق می گوییم، ای پیامبر خدا ! و از خدا باید یاری جست . سپس رو به عبّاس بن عبد المطّلب کرد و گفت : و امّا تو ای کسی که با سخن بر ما نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله گوشه و کنایه زدی ، و خدا بهتر می داند که منظورت از آن چه بود ، گفتی که او برادرزاده تو و محبوب ترینِ انسان ها در نزد توست . ما از آشنا و بیگانه و خویشاوند بریدیم ، و گواهی می دهیم که او پیامبر خداست و خداوند، او را از نزد خود فرستاده است و دروغ نمی گوید و آنچه آورده است، به کلام بشر نمی ماند . و امّا این که گفتی به ما اطمینان نداری، مگر این که از ما قول و پیمان ستانی ، این کاری است که ما آن را بر هر کس که برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بخواهد ، رد نمی کنیم . پس هر پیمانی که می خواهی ، بگیر . آن گاه رو به پیامبر کرد و گفت : ای پیامبر خدا ! هر پیمانی که برای خودت می خواهی، بگیر و هر شرطی که برای پروردگارت می خواهی، بگذار . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «برای پروردگارم، این شرط را می گذارم که او را بپرستید و چیزی را شریکش قرار ندهید ، و برای خودم، این که از من همانند حمایت از خودتان و زنان و فرزندتان ، حمایت کنید» . گفتند : قبول است، ای پیامبر خدا !

.


ص: 390

. .


ص: 391

. .


ص: 392

السیره النبویّه لابن هشام عن کعب بن مالک وکانَ مِمَّن شَهِدَ العَقَبَهَ وبایَعَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِها :خَرَجنا إلَی الحَجِّ ، وواعَدَنا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله العَقَبَهَ مِن أوسَطِ أیّامِ التَّشریقِ ، فَلَمّا فَرَغنا مِنَ الحَجِّ ، وکانَتِ اللَّیلَهُ الَّتی واعَدَنا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَها ، ومَعَنا عَبدُ اللّهِ بنُ عَمرِو بنِ حَرامٍ أبو جابِرٍ ؛ سَیِّدٌ مِن ساداتِنا ، وشَریفٌ مِن أشرافِنا أخَذناهُ مَعَنا ، وکُنّا نَکتُمُ مَن مَعَنا مِن قَومِنا مِنَ المُشرِکینَ أمرَنا ، فَکَلَّمناهُ وقُلنا لَهُ : یا أبا جابِرٍ ، إنَّکَ سَیِّدٌ مِن ساداتِنا وشَریفٌ مِن أشرافِنا ، وإنّا نَرغَبُ بِکَ عَمّا أنتَ فیهِ أن تَکونَ حَطَبا لِلنّارِ غَدا . ثُمَّ دَعَوناهُ إلَی الإِسلامِ ، وأَخبَرناهُ بِمیعادِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إیّانَا العَقَبَهَ . قالَ : فَأَسلَمَ وشَهِدَ مَعَنَا العَقَبَهَ ، وکانَ نَقیبا . قالَ : فَنِمنا تِلکَ اللَّیلَهَ مَعَ قَومِنا فی رِحالِنا ، حَتّی إذا مَضی ثُلُثُ اللَّیلِ خَرَجنا مِن رِحالِنا لِمیعادِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، نَتَسَلَّلُ تَسَلُّلَ القَطا مُستخَفینَ ، حَتَّی اجتَمَعنا فِی الشِّعبِ عِندَ العَقَبَهِ ، ونَحنُ ثَلاثَهٌ وسَبعونَ رَجُلاً ، ومَعَنَا امرَأَتانِ مِن نِسائِنا : نُسَیبَهُ بِنتُ کَعبٍ اُمُّ عُمارَهَ ؛ إحدی نِساءِ بَنی مازِنِ بنِ النَّجّارِ ، وأَسماءُ بِنتُ عَمرِو بنِ عَدِیِّ بنِ نابِئٍ ؛ إحدی نِساءِ بَنی سَلِمَهَ وهِیَ اُمُّ مَنیعٍ . قالَ : فَاجتَمَعنا فِی الشِّعبِ نَنتَظِرُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، حَتّی جاءَنا ومَعَهُ عَمُّهُ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وهُوَ یَومَئِذٍ عَلی دینِ قَومِهِ ، إلّا أنَّهُ أحَبَّ أن یَحضُرَ أمرَ ابنِ أخیهِ ویَتَوَثَّقَ لَهُ . فَلَمّا جَلَسَ کانَ أوَّلَ مُتَکَلِّمٍ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، فَقالَ : یا مَعشَرَ الخَزرَجِ قالَ : وکانَتِ العَرَبُ إنَّما یُسَمّونَ هذَا الحَیَّ مِنَ الأَنصارِ الخَزرَجَ ؛ خَزرَجَها وأَوسَها إنَّ مُحَمَّدا مِنّا حَیثُ قَد عَلِمتُم ، وقَد مَنَعناهُ مِن قَومِنا مِمَّن هُوَ عَلی مِثلِ رَأیِنا فیهِ ، فَهُوَ فی عِزٍّ مِن قَومِهِ ومَنَعَهٍ فی بَلَدِهِ ، وإنَّهُ قَد أبی إلَا الاِنحِیازَ إلَیکُم وَاللُّحوقَ بِکُم ، فَإِن کُنتُم تَرَونَ أنَّکُم وافونَ لَهُ بِما دَعَوتُموهُ إلَیهِ ومانِعوهُ مِمَّن خالَفَهُ ، فَأَنتُم وما تَحَمَّلتُم مِن ذلِکَ ، وإن کُنتُم تَرَونَ أنَّکُم مُسلِموهُ وخاذِلوهُ بَعدَ الخُروجِ بِهِ إلَیکُم ، فَمِنَ الآنَ فَدَعوهُ ، فَإِنَّهُ فی عِزٍّ ومَنَعَهٍ مِن قَومِهِ وبَلَدِهِ . قالَ : فَقُلنا لَهُ : قَد سَمِعنا ما قُلتَ ، فَتَکَلَّم یا رَسولَ اللّهِ ، فَخُذ لِنَفسِکَ ولِرَبِّکَ ما أحبَبتَ . قالَ : فَتَکَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَتَلَا القُرآنَ ودَعا إلَی اللّهِ ورَغَّبَ فِی الإِسلامِ ، ثُمَّ قالَ : اُبایِعُکُم عَلی أن تَمنَعونی مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ نِساءَکُم وأَبناءَکُم . قالَ : فَأَخَذَ البَراءُ بنُ مَعرورٍ بِیَدِهِ ، ثُمَّ قالَ : نَعَم ، وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ نَبِیّا ، لَنَمنَعَنَّکَ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ اُزُرَنا ، فَبایِعنا یا رَسولَ اللّهِ . (1)

.

1- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 83 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 358 ح 15798 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 361 ، اُسد الغابه : ج 1 ص 365 الرقم 392 کلّها نحوه ، کنز العمّال : ج 8 ص 29 ح 21722 نقلاً عن أبی نعیم .

ص: 393

السیره النبویّه ، ابن هشام به نقل از کعب بن مالک که از حاضرانِ در عقبه بود و در آن جا با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرد :ما برای حج ره سپار شدیم و با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرار گذاشتیم که در نیمه ایّام تشریق، در عقبه جمع شویم . چون از حج فراغت یافتیم و شبِ وعده ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرا رسید ، ابو جابر عبد اللّه بن عمرو بن حرام که از مهتران و بزرگان ماست ، با ما بود . او را هم با خود آورده بودیم . ما کار [و هدف ]خویش را از مشرکان قوم خود، پنهان می داشتیم ؛ امّا با او صحبت کردیم و گفتیم : ای ابو جابر ! تو از جمله سروران و بزرگان ما هستی ، و بیم داریم بر این دین که داری، فردای قیامت هیزم دوزخ باشی . آن گاه او را به اسلام فرا خواندیم و گفتیم که ما در عقبه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وعده داریم . ابو جابر، اسلام آورد و با ما به عقبه آمد و یکی از نقیبان شد . آن شب را با قوم خود در چادرهایمان ماندیم، تا این که یک سوم شب گذشت. از چادرهایمان ره سپار وعده گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شدیم . مانند مرغ سنگ خواره، مخفیانه می رفتیم تا این که در درّه نزدیک عقبه گرد آمدیم . ما هفتاد و سه مرد بودیم و دو زن نیز با ما بودند : امّ عماره نُسَیبه دختر کعب (یکی از زنان بنی مازن بن نجّار) و امّ منیع، اسماء دختر عمرو بن عدیّ بن نابی (یکی از زنان بنی سلِمه) . در شعب، منتظر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ماندیم، تا این که همراه عمویش عبّاس بن عبد المطّلب آمد . عبّاس در آن وقت، هنوز بر دین قوم خویش بود؛ امّا دوست داشت که در جریان کار برادرزاده اش باشد و برای او پیمان بگیرد . چون پیامبر صلی الله علیه و آله نشست، عبّاس بن عبد المطّلب آغاز به سخن کرد و گفت : ای گروه خزرج! (عرب ها این تیره از انصار را اعم از اوس و خزرج ، خزرج می گفتند) شما می دانید که محمّد در میان ما چه منزلتی دارد ، و ما او را از گزند قوم خود که آنان نیز همچون ما به او می نگرند ، حفظ کرده ایم ، و او در میان قوم خویش، عزیز و در شهر خود، از گزند، مصون است ؛ لیکن او خود اصرار دارد که به شما ملحق شود . بنا بر این ، اگر می دانید که به وعده های خود به او وفا می کنید و در برابر مخالفانش از وی حمایت می نمایید ، شما می دانید و آنچه متعهّد می شوید ؛ امّا اگر می دانید که پس از بردنش به نزد خود ، او را تنها می گذارید و یاری اش نمی رسانید ، از هم اکنون او را وا گذارید؛ زیرا در میان قوم و دیار خویش در عزّت و حمایت به سر می برد . به عبّاس گفتیم : آنچه تو گفتی، شنیدیم . اکنون شما سخن بگو ای پیامبر خدا و هر پیمانی که می خواهی، برای خودت و پروردگارت بگیر . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله زبان به سخن گشود و قرآن خواند و به خدا دعوت نمود و به اسلام ترغیب نمود و سپس فرمود : «با شما بیعت می کنم بر این که مرا همچون زنان و فرزندان خویش حمایت کنید» . براء بن معرور، دست ایشان را گرفت و گفت : سوگند به خدایی که تو را به حق فرستاد، تو را همانند کسان خویش حمایت می کنیم . پس با ما بیعت کن، ای پیامبر خدا !

.


ص: 394

. .


ص: 395

. .


ص: 396

الکامل فی التاریخ :لَمّا فَشَا الإِسلامُ فِی الأَنصارِ اتَّفَقَ جَماعَهٌ مِنهُم عَلَی المَسیرِ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، مُستَخفینَ لا یَشعُرُ بِهِم أحَدٌ ، فَساروا إلی مَکَّهَ فِی المَوسِمِ فی ذِی الحِجَّهِ مَعَ کُفّارِ قَومِهِم ، وَاجتَمَعوا بِهِ وواعَدوهُ أوسَطَ أیّامِ التَّشریقِ (1) بِالعَقَبَهِ . فَلَمّا کانَ اللَّیلُ خَرَجوا بَعدَ مُضِیِّ ثُلُثِهِ مُستَخفینَ یَتَسَلَّلونَ حَتَّی اجتَمَعوا بِالعَقَبَهِ ، وهُم سَبعونَ رَجُلاً ، مَعَهُمُ امرَأَتانِ : نُسَیبَهُ بِنتُ کَعبٍ اُمُّ عُمارَهَ ، وأَسماءُ اُمُّ عَمرِو بنِ عَدِیٍّ مِن بَنی سَلِمَهَ ، وجاءَهُم رَسولُ اللّهِ ومَعَهُ عَمُّهُ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وهُوَ کافِرٌ ، أحَبَّ أن یَتَوَثَّقَ لِابنِ أخیهِ ، فَکانَ العَبّاسُ أوَّلَ مَن تَکَلَّمَ فَقالَ : یا مَعشَرَ الخَزرَجِ وکانَتِ العَرَبُ تُسَمِّی الخَزرَجَ وَالأَوسَ بِهِ إنَّ مُحَمَّدا مِنّا حَیثُ قَد عَلِمتُم فی عِزٍّ ومَنَعَهٍ ، وإنَّهُ قَد أبی إلَا الاِنقِطاعَ إلَیکُم ، فَإِن کُنتُم تَرَونَ أنَّکُم وافونَ لَهُ بِما دَعَوتُموهُ إلَیهِ ومانِعوهُ ، فَأَنتُم وذلِکَ ، وإن کُنتُم تَرَونَ أنَّکُم مُسلِموهُ ، فَمِنَ الآنَ فَدَعوهُ فَإِنَّهُ فی عِزٍّ ومَنَعَهٍ . فَقالَ الأَنصارُ : قَد سَمِعنا ما قُلتَ ، فَتَکَلَّم یا رَسولَ اللّهِ وخُذ لِنَفسِکَ ورَبِّکَ ما أحبَبتَ . فَتَکَلَّمَ وتَلَا القُرآنَ ورَغَّبَ فِی الإِسلامِ ، ثُمَّ قالَ : تَمنَعُونّی مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ نِساءَکُم وأَبناءَکُم . ثُمَّ أخَذَ البَراءُ بنُ مَعرورٍ بِیَدِهِ ، ثُمَّ قالَ : وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ لَنَمنَعَنَّکَ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ اُزُرَنا ، فَبایِعنا یا رَسولَ اللّهِ فَنَحنُ وَاللّهِ أهلُ الحَربِ . فَاعتَرَضَ الکَلامَ أبُو الهَیثَمِ بنِ التَّیِّهانِ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ بَینَنا وبَینَ النّاسِ حِبالاً ، وإنّا قاطِعوها یَعنِی الیَهودَ فَهَل عَسَیتَ إن أظهَرَکَ اللّهُ عز و جلأن تَرجِعَ إلی قَومِکَ وتَدَعَنا ؟ فَتَبَسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وقالَ : بَلِ الدَّمُ الدَّمُ وَالهَدمُ الهَدمُ ، أنتُم مِنّی وأَنَا مِنکُم ، اُسالِمُ مَن سالَمتُم واُحارِبُ مَن حارَبتُم . وقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أخرِجوا إلَیَّ اثنَی عَشَرَ نَقیبا یَکونونَ عَلی قَومِهِم . فَأَخرَجوهُم تِسعَهً مِنَ الخَزرَجِ وثَلاثَهً مِنَ الأَوسِ . وقالَ لَهُمُ العَبّاسُ بنُ عُبادَهَ بنِ نَضلَهَ الأَنصارِیُّ : یا مَعشَرَ الخَزرَجِ ، هَل تَدرونَ عَلامَ تُبایِعونَ هذَا الرَّجُلَ ؟ تُبایِعونَهُ عَلی حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ ، فَإِن کُنتُم تَرَونَ أنَّکُم إذا نُهِکَت أموالُکُم مُصیبَهً وأَشرافُکُم قَتلاً أسلَمتُموهُ ، فَمِنَ الآنَ فَهُوَ وَاللّهِ خِزیُ الدُّنیا وَالآخِرَهِ ، وإن کُنتُم تَرَونَ أنَّکُم وافونَ لَهُ ، فَخُذوهُ فَهُوَ وَاللّهِ خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَهِ . قالوا : فَإِنّا نَأخُذُهُ عَلی مُصیبَهِ الأَموالِ وقَتلِ الأَشرافِ ، فَما لَنا بِذلِکَ یا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الجَنَّهُ ، قالوا : اُبسُط یَدَکَ . فَبایَعوهُ . . . وکانَتِ البَیعَهُ فی هذِهِ العَقَبَهِ عَلی غَیرِ الشُّروطِ فِی العَقَبَهِ الاُولی ، فَإِنَّ الاُولی کانَت عَلی بَیعَهِ النِّساءِ ، وهذِهِ البَیعَهَ کانَت عَلی حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ . (2)

.

1- .فی المصدر : «التشریف» ، وما أثبتناه هو الصواب ویؤیّده السیاق والنصوص السابقه واللاحقه .
2- .الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 512 ، المعجم الکبیر : ج 19 ص 89 ح 174 عن کعب بن مالک نحوه .

ص: 397

الکامل فی التاریخ :چون اسلام در میان انصار انتشار یافت ، گروهی از آنان با هم قرار گذاشتند تا مخفیانه به طوری که کسی متوجّه نشود ، به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله روند . پس در موسم حج در ماه ذی حجّه ، با کافران قوم خویش، ره سپار مکّه شدند و با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کردند و قرار گذاشتند که در میانه ایّام تشریق ، در عقبه جمع شوند . شب که شد ، با سپری شدن دو سوم آن ، مخفیانه و دزدکی خارج شدند و همگی در عقبه گرد آمدند . آنها هفتاد مرد و دو زن بودند : یکی امّ عماره نُسَیبه دختر کعب و دیگری اسماء مادر عمرو بن عدی از بنی سلمه . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با عمویش عبّاس بن عبد المطّلب نزد ایشان آمد . عبّاس در آن زمان، هنوز کافر بود؛ امّا دوست داشت برای برادرزاده اش پیمان بگیرد . از این رو ، او نخستین کسی بود که زبان به سخن گشود و گفت : ای گروه خزرج! (عرب ها خزرج و اوس را روی هم خزرج می گفتند) چنان که می دانید، محمّد در میان ما از عزّت و حمایت برخوردار است؛ امّا او خود اصرار دارد که به شما بپیوندد . پس اگر فکر می کنید که در دعوت خود از او وفادار خواهید بود و حمایتش خواهید کرد، اینک شما و او ؛ لیکن اگر فکر می کنید که رهایش خواهید کرد ، از همین حالا رهایش کنید؛ چرا که او در عزّت و حمایت است . انصار گفتند : آنچه را تو گفتی، شنیدیم . اینک تو خود ای پیامبر خدا سخن بگو و هر پیمانی که دوست داری، برای خودت و پروردگارت بگیر . پیامبر صلی الله علیه و آله زبان به سخن گشود و قرآن خواند و به اسلام ترغیب کرد و سپس فرمود : «از من، همانند زنان و فرزندانتان حمایت می کنید» . براء بن معرور، دست پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفت و گفت : سوگند به آن خدایی که تو را به حق بر انگیخت، از تو همانند کسان خویش حمایت می کنیم . پس با ما بیعت کن ای پیامبر خدا که به خدا سوگند، ما مرد جنگیم . ابو هیثم بن تیّهان، سخن براء را برید و گفت : ای پیامبر خدا ! میان ما و مردم یعنی یهود رشته های پیوندی است و ما آنها را قطع خواهیم کرد . آیا چنانچه خداوند عز و جل تو را پیروز گردانید ، ممکن است نزد قومت باز گردی و ما را به حال خود، رها کنی ؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تبسّمی کرد و فرمود : «نه ! خون شما، خون من است و ویرانی شما، ویرانی من است . (1) شما از من هستید و من از شمایم . با هر که شما در صلح باشید، من در صلحم و با هر که شما بجنگید، من نیز می جنگم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سپس فرمود : «از میان خود، دوازده نقیب برگزینید تا نماینده قوم خویش باشند» . آنان نهُنفر از خزرج و سه نفر از اوس انتخاب کردند . عبّاس بن عباده بن نضله انصاری به آنان گفت : ای گروه خزرج ! آیا می دانید با این مرد بر سر چه بیعت می کنید ؟ بر سر جنگیدن با سفید و سیاه، با او بیعت می کنید . اگر می دانید که وقتی اموالتان بر باد می رود و بزرگانتان کشته می شوند، او را وا می گذارید ، از هم اکنون رهایش کنید؛ زیرا به خدا سوگند آن کار شما، خواری و زبونی دنیا و آخرت است ؛ ولی اگر فکر می کنید که به او وفادار خواهید ماند ، او را ببرید که به خدا سوگند خیر دنیا و آخرت، در این است . آن عدّه گفتند : او را می بریم، اگر چه اموال بر باد روند و بزرگان، کشته شوند ؛ امّا ای پیامبر خدا در برابر این [وفاداری و حمایت از تو] چه به ما خواهد رسید ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بهشت» . گفتند : دستت را بگشای . و با او بیعت کردند... . شروط بیعت در این عقبه با عقبه نخست، فرق می کرد . بیعت نخست ، بر سانِ بیعت زنان بود و این بیعت، بر جنگیدن با سفید و سیاه .

.

1- .جمله «الهَدَمُ الهَدَمُ» یعنی: حرمت شما حرمت من است، یا : تخریب شما تخریب من است، یا : کسی که طالب ریختن خون شما باشد، طالب ریختن خون من است و هر کس شما را مهدور الدم بداند، مرا مهدور الدم دانسته است. یکی از معانی «هدم»، قبر است. بر پایه این معنا ، جمله یعنی: من آن جا قبر می شوم که شما قبر می شوید. و به قولی، «هدم» به معنای منزل است . بر این اساس، جمله یعنی: منزل شما منزل من است ، مانند حدیث «المحیا محیاکم و الممات مماتکم؛ با شما زندگی می کنم و با شما می میرم و هرگز از شما جدا نخواهم شد» (لسان العرب: ج 12 ص 604 مادّه «هدم»).

ص: 398

تفسیر القمّی :قَولُهُ : «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ» (1) فَإِنَّها نَزَلَت بِمَکَّهَ قَبلَ الهِجرَهِ ، وکانَ سَبَبُ نُزولِها أنَّهُ لَمّا أظهَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الدَّعوَهَ بِمَکَّهَ قَدِمَت عَلَیهِ الأَوسُ وَالخَزرَجُ . فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : تَمنَعُونّی وتَکونونَ لی جارا حَتّی أتلُوَ عَلَیکُم کِتابَ رَبّی وثَوابُکُم عَلَی اللّهِ الجَنَّهُ ؟ فَقالوا : نَعَم ، خُذ لِرَبِّکَ ولِنَفسِکَ ما شِئتَ ، فَقالَ لَهُم : مَوعِدُکُمُ العَقَبَهُ فِی اللَّیلَهِ الوُسطی مِن لَیالِی التَّشریقِ . فَحَجّوا ورَجَعوا إلی مِنیً ، وکانَ فیهِم مِمَّن قَد حَجَّ بَشَرٌ کَثیرٌ . فَلَمّا کانَ الیَومُ الثّانی مِن أیّامِ التَّشریقِ ، قالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إذا کانَ اللَّیلُ فَاحضُروا دارَ عَبدِ المُطَّلِبِ عَلَی العَقَبَهِ ، ولا تُنَبِّهوا نائِما ، وَلیَنسَلَّ واحِدٌ فَواحِدٌ . فَجاءَ سَبعونَ رَجُلاً مِنَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ ، فَدَخَلُوا الدّارَ ، فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : تَمنَعُونّی وتُجیرُونّی حَتّی أتلُوَ عَلَیکُم کِتابَ رَبّی وثَوابُکُم عَلَی اللّهِ الجَنَّهُ ؟ فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَهَ وَالبَراءُ بنُ مَعرورٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ حِزامٍ : نَعَم یا رَسولَ اللّهِ ، اشتَرِط لِرَبِّکَ ولِنَفسِکَ ما شِئتَ . فَقالَ : أمّا ما أشتَرِطُ لِرَبّی فَأَن تَعبُدوهُ ولا تُشرِکوا بِهِ شَیئا ، وأَشتَرِطُ لِنَفسی أن تَمنَعونی مِمّا تَمنَعونَ أنفُسَکُم ، وتَمنَعوا أهلی مِمّا تَمنَعونَ أهالِیَکُم وأَولادَکُم ، فَقالوا : وما لَنا عَلی ذلِکَ ؟ فَقالَ : الجَنَّهُ فِی الآخِرَهِ ، وتَملِکونَ العَرَبَ وتَدینُ لَکُمُ العَجَمُ فِی الدُّنیا . (2) فَقالوا : قَد رَضینا . فَقالَ : أخرِجوا إلَیَّ مِنکُمُ اثنَی عَشَرَ نَقیبا یَکونونَ شُهَداءَ عَلَیکُم بِذلِکَ ، کَما أخَذَ موسی مِن بَنی اسرائیلَ اثنَی عَشَرَ نَقیبا . فَأَشارَ إلَیهِم جَبرَئیلُ فَقالَ : هذا نَقیبٌ ، هذا نَقیبٌ ؛ تِسعَهٌ مِنَ الخَزرَجِ ، وثَلاثَهٌ مِنَ الأَوسِ ، فَمِنَ الخَزرَجِ : أسعَدُ بنُ زُرارَهَ ، وَالبَراءُ بنُ مَعرورٍ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ حِزامٍ وهُوَ أبو جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ ، ورافِعُ بنُ مالِکٍ ، وسَعدُ بنُ عُبادَهَ ، وَالمُنذِرُ بنُ عُمَرَ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ رَواحَهَ ، وسَعدُ بنُ الرَّبیعِ وعُبادَهُ بنُ الصّامِتِ . ومِنَ الأَوسِ : أبُو الهَیثَمِ بنُ التَّیِّهانِ وهُوَ مِنَ الیَمَنِ ، واُسَیدُ بنُ حُصَینٍ وسَعدُ بنُ خَثیَمَهَ . (3)

.

1- .الأنفال : 30 .
2- .فی بحار الأنوار هنا بزیاده : «وتَکونونَ مُلوکا فِی الجَنَّهِ» .
3- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 272 ، إعلام الوری : ج 1 ص 141 نحوه ، بحار الأنوار : ج 19 ص 47 ح 8 .

ص: 399

تفسیر القمّی :آیه شریف: «و آن گاه [را یاد کن] که کافران در باره تو نیرنگ می کردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا[از مکّه] اخراج کنند ، و نیرنگ می زدند و خدا تدبیر می کرد و خدا بهترین تدبیر کنندگان است» ، پیش از هجرت در مکّه نازل شد و سبب نزولش آن بود که چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دعوت را در مکّه آشکار نمود، اوس و خزرج نزد او آمدند . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود : «از من حمایت می کنید و پناهم می دهید تا کتاب پروردگارم را برای شما بخوانم و پاداش خداوند به شما بهشت باشد ؟». گفتند : آری ، هر پیمانی که می خواهی، برای خودت و پروردگارت [از ما] بگیر . پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان فرمود : «وعده من و شما در عقبه در شب دوم از شب های تشریق» . پس ، اوس و خزرج، حج گزاردند و به مِنا باز گشتند . در میان آنان، حج گزاران بسیاری بودند . چون دومین روز از ایّام تشریق فرا رسید ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود : «شب که شد، در خانه عبد المطّلب در عقبه حاضر شوید و مراقب باشید که کسی بیدار نشود و یکی یکی، مخفیانه بیایید» . پس هفتاد مرد از اوس و خزرج آمدند و وارد خانه شدند . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود : «آیا از من حمایت می کنید و پناهم می دهید تا کتاب پروردگارم را برایتان بخوانم و پاداش خداوند به شما بهشت باشد ؟». اسعد بن زُراره و بَراء بن معرور و عبد اللّه بن حِزام گفتند : آری ، ای پیامبر خدا ! هر شرطی که می خواهی، برای پروردگارت و خودت بگذار . فرمود : «امّا آن شرطی که برای پروردگارم [بر شما] می گذارم، این است که تنها او را بپرستید و چیزی را شریکش قرار ندهید ، و شرطی که برای خودم می گذارم، این است که از من و خانواده ام همانند خودتان و زنان و فرزندانتان حمایت کنید» . گفتند : در عوض آن، ما را چه خواهد بود ؟ فرمود : «بهشت در آخرت ، و حکومت بر عرب و فرمان برداری غیر عرب از شما در دنیا» . گفتند : قبول است . فرمود : «اینک از میان خود، دوازده نقیب (مِهتر) بر گزینید که گواه این پیمان بر شما باشند ، چنان که موسی از میان بنی اسرائیل، دوازده نقیب بر گزید» . پس ، جبرئیل به آنان اشاره کرد و گفت : «این، یک نقیب . این، یک نقیب» [و سرانجام ، ]نُه تن از خزرج و سه تن از اوس [برگزیده شدند]، از خزرج : اسعد بن زراره ، و براء بن معرور ، و عبد اللّه بن حزام که همان ابو جابر بن عبد اللّه است ، و رافع بن مالک ، و سعد بن عباده ، و منذر بن عمر ، و عبد اللّه بن رواحه ، و سعد بن ربیع ، و عباده بن صامت ، و از اوس : ابو هیثم بن تیّهان از یمن ، و اُسَید بن حُصَین ، و سعد بن خَثیمه .

.


ص: 400

. .


ص: 401

. .


ص: 402

2 / 3شُروطُ بَیعَهِ العَقَبَهِ الثّانِیَهِالإمام الصادق علیه السلام :أشهَدُ عَلی أبی لَحَدَّثَنی عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ حُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهم السلام قالَ : جاءَتِ الأَنصارُ تُبایِعُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی العَقَبَهِ ، فَقالَ : قُم یا عَلِیُّ فَبایِعهُم ، فَقالَ : عَلی ما اُبایِعُهُم یا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : عَلی أن یُطاعَ اللّهُ ولا یُعصی ، وعَلی أن تَمنَعوا رَسولَ اللّهِ وأَهلَ بَیتِهِ وذُرِّیَّتَهُ مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَکُم وذَرارِیَّکُم . (1)

مسند ابن حنبل عن عباده [بن الصامت] لَمّا کَلَّمَهُ أبو هُرَیرَهَ فی رَوایَا الخَمرِ الَّتی تُباعُ زَمَنَ مُعاوِیَهَ :یا أبا هُرَیرَهَ ، إنَّکَ لَم تَکُن مَعَنا إذ بایَعنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، إنّا بایَعناهُ عَلَی السَّمعِ وَالطّاعَهِ فِی النَّشاطِ وَالکَسَلِ ، وعَلَی النَّفَقَهِ فِی الیُسرِ وَالعُسرِ ، وعَلَی الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ ، وعَلی أن نَقولَ فِی اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی ولا نَخافَ لَومَهَ لائِمٍ فیهِ ، وعَلی أن نَنصُرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله إذا قَدِمَ عَلَینا یَثرِبَ ، فَنَمنَعَهُ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ أنفُسَنا وأَزواجَنا وأَبناءَنا ، ولَنَا الجَنَّهُ ؛ فَهذِهِ بَیعَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الَّتی بایَعنا عَلَیها ، فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ، ومَن أوفی بِما بایَعَ عَلَیهِ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَفَی اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی [لُهُ] بِما بایَعَ عَلَیهِ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله . (2)

السیره النبویّه لابن هشام عن ابن إسحاق :وکانَت بَیعَهُ الحَربِ ، حینَ أذِنَ اللّهُ لِرَسولِهِ صلی الله علیه و آله فِی القِتالِ شُروطا سِوی شَرطِهِ عَلَیهِم فِی العَقَبَهِ الاُولی ، کانَتِ الاُولی عَلی بَیعَهِ النِّساءِ ، وذلِکَ أنَّ اللّهَ تَعالی لَم یَکُن أذِنَ لِرَسولِهِ صلی الله علیه و آله فِی الحَربِ ، فَلَمّا أذِنَ اللّهُ لَهُ فیها وبایَعَهُم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی العَقَبَهِ الأَخیرَهِ عَلی حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ ، أخَذَ لِنَفسِهِ وَاشتَرَطَ عَلَی القَومِ لِرَبِّهِ ، وجَعَلَ لَهُم عَلَی الوَفاءِ بِذلِکَ الجَنَّهَ . (3)

.

1- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 207 ح 1745 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 24 نحوه ، کلاهما عن الحسین بن زید بن علی ، بحار الأنوار : ج 38 ص 220 ح 23 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 415 ح 22833 ، دلائل النبّوه للبیهقی : ج 2 ص 452 ، فتح الباری : ج 1 ص 66 ، تاریخ دمشق : ج 26 ص 198 وکلّها نحوه .
3- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 97 وراجع : اُسد الغابه : ج 2 ص 243 الرقم 1598 .

ص: 403



2 / 3 شرطهای بیعت دوم عقبه
2 / 3شرط های بیعت دوم عقبهامام صادق علیه السلام :گواهی می دهم که پدرم از پدرش از جدّش حسین بن علی علیه السلام برایم حدیث کرد و فرمود : «انصار برای بیعت با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به عقبه آمدند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : ای علی ! بر خیز و با آنان بیعت کن. علی علیه السلام گفت : بر چه با آنان بیعت کنم، ای پیامبر خدا ؟ فرمود : بر این که خدا فرمان برده شود و نافرمانی نشود ، و از پیامبر خدا و خاندان و ذریّه او همانند خود و فرزندان خود ، حمایت کنند» .

مسند ابن حنبل به نقل از عباده [پسر صامت]، آن گاه که ابو هریره با او در باره خیک های شرابی که در زمان معاویه فروخته می شد ، بحث کرد :ای ابو هریره ! زمانی که ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردیم، تو با ما نبودی . ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردیم که در حال نشاط و سستی، از او حرف شنوی و اطاعت داشته باشیم ، و در روزگار برخورداری و تنگ دستی، انفاق کنیم ، و امر به معروف و نهی از منکر نماییم ، و در راه خداوند تبارک و تعالی حق بگوییم و از سرزنش هیچ سرزنشگری نهراسیم ، و هر گاه پیامبر صلی الله علیه و آله به یثرب نزد ما آمد، او را یاری رسانیم ، و از او چنان دفاع کنیم که از خود و زنان و فرزندان خود، دفاع می کنیم ، و [در عوض ]برای ما بهشت باشد . این، بیعتی بود که ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بستیم . پس هر که بیعت شکنی کند ، به زیان خود کرده است ، و هر کس به بیعتی که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بسته، وفا کند، خداوند تبارک و تعالی هم به آنچه پیامبرش صلی الله علیه و آله بر آن بیعت نموده [یعنی بهشت]، در باره آن کس، وفا می کند .

السیره النبویّه ، ابن هشام به نقل از ابن اسحاق :بیعتِ جنگ که پس از آن صورت گرفت که خداوند به پیامبرش اجازه جنگ داد ، بر پایه شرط هایی بود غیر از آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله در بیعت نخستینِ عقبه با آنان گذاشت . بیعت نخست، به سانِ بیعت زنان بود؛ زیرا در آن وقت، هنوز خدای متعال به پیامبر خود، اجازه جنگ نداده بود . چون خداوند، این اجازه را به او داد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در عقبه دوم با شرط جنگ با سفید و سیاه با آنان بیعت کرد ، برای خودش و پروردگارش با آن عدّه شروطی گذاشت ، و پاداش وفای آنان به آن شرط ها را بهشت قرار داد .

.


ص: 404

المعجم الکبیر عن عقبه بن عمرو :وَعَدنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی أصلِ العَقَبَهِ یَومَ الأَضحی ونَحنُ سَبعونَ رَجُلاً ، إنّی لَأَصغَرُهُم سِنّا ، فَأَتانا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : أوجِزوا فِی الخُطبَهِ ، فَإِنّی أخافُ عَلَیکُم کُفّارَ قُرَیشٍ ، فَقُلنا : یا رَسولَ اللّهِ ، سَلنا لِرَبِّکَ وسَلنا لِنَفسِکَ وسَلنا لِأَصحابِکَ ، وأَخبِرنا ما لَنا مِنَ الثَّوابِ عَلَی اللّهِ عز و جل وعَلَیکَ ؟ فَقالَ : أمَّا الَّذی أسأَلُ لِرَبّی : أن تُؤمِنوا بِهِ ولا تُشرِکوا بِهِ شَیئا ، وأَمَّا الَّذی أسأَلُ لِنَفسی فَإِنّی أسأَ لُکُم أن تُطیعونی أهدِکُم سَبیلَ الرَّشادِ ، وأَسأَ لُکُم لی ولِأَصحابی أن تُواسُونا فی ذاتِ أیدیکُم ، وأَن تَمنَعونا مِمّا مَنَعتُم مِنِه أنفُسَکُم ؛ فَإِذا فَعَلتُم ذلِکَ فَلَکُم عَلَی اللّهِ الجَنَّهُ وعَلَیَّ . فَمَدَدنا أیدِیَنا فَبایَعناهُ . (1)

الطبقات الکبری عن عباده بن الولید بن عباده بن الصامت :إنَّ أسعَدَ بنَ زُرارَهَ أخَذَ بِیَدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَعنی لَیلَهَ العَقَبَهِ فَقالَ : یا أیُّهَا النّاسُ! هَل تَدرونَ عَلی ما تُبایِعونَ مُحَمَّدا ؟ إنَّکُم تُبایِعونَهُ عَلی أن تُحارِبُوا العَرَبَ وَالعَجَمَ وَالجِنَّ وَالإِنسَ مُجلِبَهً (2) . فَقالوا : نَحنُ حَربٌ لِمَن حارَبَ وسِلمٌ لِمَن سالَمَ . فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَهَ : یا رَسولَ اللّهِ ، اشتَرِط عَلَیَّ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : تُبایِعُونّی عَلی أن تَشهَدوا أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنّی رَسولُ اللّهِ ، وتُقیمُوا الصَّلاهَ وتُؤتُوا الزَّکاهَ ، وَالسَّمَعِ وَالطّاعَهَ ، ولا تُنازِعُوا الأَمرَ أهلَهُ ، وتَمنَعونّی مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَکُم وأَهلیکُم . قالوا : نَعَم . قالَ قائِلُ الأَنصارِ : نَعَم ، هذا لَکَ یا رَسولَ اللّهِ ، فَما لَنا ؟ قالَ : الجَنَّهُ وَالنَّصرُ . (3)

راجع : الطبقات الکبری : ج 1 ص 221 .

.

1- .المعجم الکبیر : ج 17 ص 256 ح 710 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 69 ح 17077 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 587 ح 2 و 3 ، المنتخب من مسند عبد بن حمید : ص 107 ح 238 ، تاریخ دمشق : ج 40 ص 520 ح 8177 کلّها نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 332 ح 1534 .
2- .مُجلِبه : أی مجتمعین علی الحرب (لسان العرب : ج 1 ص 269 «جلب») .
3- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 609 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 13 ح 4538 عن عباده بن الصامت نحوه ولیس فیه ذیله «قالوا : نعم ...» .

ص: 405

المعجم الکبیر به نقل از عقبه بن عمرو :با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وعده گذاشتیم که در روز قربان در پای عقبه جمع شویم . ما هفتاد مرد بودیم و من کم سن و سال ترین آنان بودم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نزد ما آمد و فرمود : «سخن را مختصر کنید ؛ چرا که از کفّار قریش بر شما می ترسم» . ما گفتیم : ای پیامبر خدا ! برای خدایت و خودت و یارانت، هر چه می خواهی، از ما بخواه ، و به ما بگو که در عوض ، خداوند عز و جل و تو، چه پاداشی به ما می دهید ؟ فرمود : «آنچه برای خدایم می خواهم، این است که به او ایمان بیاورید و چیزی را شریکش نگردانید . آنچه برای خودم می خواهم، این است که از من فرمان برید تا شما را به راه راست برم ، و برای خودم و یارانم هم از شما می خواهم که ما را در دارایی تان شریک کنید ، و از ما همانند خودتان دفاع نمایید . هر گاه این کارها را کردید، خدا و من بهشت را برای شما به گردن می گیریم» . در این هنگام ، ما دست هایمان را دراز کردیم و با ایشان بیعت نمودیم .

الطبقات الکبری به نقل از عباده بن ولید بن عباده بن صامت :اسعد بن زراره، دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را گرفت مقصود در شب عقبه است و گفت : ای مردم ! آیا می دانید با محمّد بر سر چه بیعت می کنید ؟ شما با او بیعت می کنید که با عرب و عجم و جن و انس ، جملگی بجنگید . گفتند : ما با هر که او بجنگد، در جنگیم و با هر که او صلح کند، در صلح خواهیم بود . اسعد بن زراره گفت : ای پیامبر خدا ! شرط هایت را با من بگو . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «با من بیعت می کنید که گواهی دهید معبودی جز خدای یگانه نیست ، و من فرستاده خدا هستم ، و نماز بخوانید ، و زکات بپردازید ، و حرف شنوی و فرمانبری داشته باشید ، و بر سر این کار با اهلش ستیزه مکنید ، و از من همانند دفاع از خودتان و خانواده تان دفاع کنید» . همگی گفتند : قبول است . گوینده ای از انصار گفت : آری ، اینها برای توست، ای پیامبر خدا ! برای ما چیست ؟ فرمود : «بهشت و پیروزی» .

ر . ک : الطبقات الکبری : ج 1 ص 221 .

.


ص: 406

2 / 4عَدَدُ مَن شَهِدَ البَیعَهَ الثّانِیَهَالسیره النبویّه لابن هشام عن کعب بن مالک :اِجتَمَعنا فِی الشِّعبِ عِندَ العَقَبَهِ ونَحنُ ثَلاثَهٌ وسَبعونَ رَجُلاً ، ومَعَنَا امرَأَتانِ مِن نِسائِنا : نُسَیبَهُ بِنتُ کَعبٍ اُمُّ عُمارَهَ ؛ إحدی نِساءِ بَنی مازِنِ بنِ النَّجّارِ ، وأَسماءُ بِنتُ عَمرِو بنِ عَدِیِّ بنِ نابِئٍ ؛ إحدی نِساءِ بَنی سَلِمَهَ وهِیَ اُمُّ مَنیعٍ . (1)

السیره النبویّه لابن هشام :قالَ إسحاقُ : وهذِهِ تَسمِیَهُ مَن شَهِدَ العَقَبَهَ ، وبایَعَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِها مِنَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ ، وکانوا ثَلاثَهً وسَبعینَ رَجُلاً وَامرَأَتَینِ ، شَهِدَها مِنَ الأَوسِ . . . . (2)

.

1- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 84 .
2- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 97 ، تاریخ دمشق : ج 11 ص 213 الرقم 1062 وزاد فیه «الثانیه» بعد «العقبه» .

ص: 407



2 / 4 تعداد حاضران در بیعت دوم
2 / 4تعداد حاضران در بیعت دومالسیره النبویّه، ابن هشام به نقل از کعب بن مالک :ما در شِعب ، در عقبه ، جمع شدیم و هفتاد و سه مرد بودیم و دو زن از زنان ما نیز با ما بودند : امّ عماره نُسَیبه دختر کعب، یکی از زنان بنی مازن بن نجّار ، و امّ منیع اسماء دختر عمرو بن عدی بن نابی، یکی از زنان بنی سلمه .

السیره النبویّه، ابن هشام :[محمّد بن] اسحاق می گوید : اینک، نام کسانی از اوس و خزرج که در عقبه حضور داشتند و با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند . آنان، هفتاد و سه مرد بودند و دو زن. از اوس، این کسان حاضر بودند... .

.


ص: 408

الفصل الثالث : بیعه الرّضاالإمام الصادق علیه السلام :لَمّا هاجَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إلَی المَدینَهِ [وَ]اجتَمَعَ النّاسُ ، وسَکَنَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَدینَهَ ، وحَضَرَ خُروجُهُ إلی بَدرٍ ، دَعَا النّاسَ إلَی البَیعَهِ ، فَبایَعَ کُلُّهُم عَلَی السَّمعِ وَالطّاعَهِ ، وکانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إذا خَلا دَعا عَلِیّاً علیه السلام فَأَخبَرَهُ مَن یَفی مِنهُم ومَن لا یَفی ، ویَسأَ لُهُ کِتمانَ ذلِکَ . ثُمَّ دَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام وحَمزَهَ رضی الله عنه وفاطِمَهَ علیهاالسلام فَقالَ لَهُم : بایِعونی بِبَیعَهِ الرِّضا (1) . فَقالَ حَمزَهُ : بِأَبی أنتَ واُمِّی عَلی ما نُبایِعُ ؟ ألَیسَ قَد بایَعنا ؟! فَقالَ : یا أسَدَ اللّهِ وأَسَدَ رَسولِهِ ، تُبایِعُ للّهِِ ولِرَسولِهِ بِالوَفاءِ وَالاِستِقامَهِ لِابنِ أخیکَ ، إذَن تَستَکمِلَ الإِیمانَ . قالَ : نَعَم سَمعاً وطاعَهً . وبَسَطَ یَدَهُ . ثُمَّ قالَ لَهُم : « یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ » (2) ، عَلِیٌّ أمیرُ المُؤمِنینَ ، وحَمزَهُ سَیِّدُ الشُّهَداءِ ، وجَعفَرٌ الطَّیّارُ فِی الجَنَّهِ ، وفاطِمَهُ سَیِّدَهُ نِساءِ العالَمینَ ، وَالسِّبطانِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ ، هذا شَرطٌ مِنَ اللّهِ عَلی جَمیعِ المُسلِمینَ ، مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ أجمَعینَ « فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا » . ثُمَّ قَرَأَ : « إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ » . (3)

.

1- .فی بحار الأنوار والنسخ الخطّیه الاُخری للمصدر : «بِیعَهَ الرِّضا» بدل «بِبَیعَهِ الرِّضا» .
2- .الفتح : 10 .
3- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 121 عن عیسی بن المستفاد عن الإمام الکاظم علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 278 ح 32 و ج 68 ص 395 .

ص: 409



فصل سوم : بیعت رضا (تسلیم)

فصل سوم : بیعت رضا (تسلیم)امام صادق علیه السلام :چون پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت کرد و مردم جمع شدند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مدینه ساکن شد، هنگام خارج شدنش به سوی بدر که رسید ، مردم را به بیعت فرا خواند . آنان همگی به حرف شنوی و فرمان برداری بیعت کردند . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تنها که شد، علی علیه السلام را صدا زد و به او خبر داد که چه کسانی از آنها [به بیعتشان ]وفا می کنند و چه کسانی وفا نمی کنند، و از او خواست که این موضوع را پوشیده بدارد. سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام و حمزه رضی الله عنه و فاطمه علیهاالسلام را فرا خواند و به آنان فرمود : «با من به بیعت رضا بیعت کنید» . حمزه گفت : پدر و مادرم به فدایت! بر سر چه چیزی بیعت کنیم ؟ آیا قبلاً بیعت نکردیم ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای شیر خدا و شیر پیامبر او ! با خدا و پیامبرش بیعت می کنی که نسبت به برادرزاده ات وفادار و پایدار بمانی. در این صورت، ایمان را کامل کرده ای». حمزه گفت : به روی چشم ، اطاعت می شود ! و دستش را گشود . پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان فرمود : «دست خدا، بالای دست های ایشان است»؛ [یعنی: ]علی امیر مؤمنان علیه السلام ، حمزه سیّد الشهدا، جعفر پرواز کننده در بهشت ، و فاطمه بانوی بانوان جهان ، و دو نَواده[ی پیامبر] حسن و حسین، سَروران جوانان بهشت . این، شرطی است از جانب خداوند با همه مسلمانان از جن و انس ، هر دو. «پس هر که [این شرط و پیمان را ]بشکند، در واقع به زیان خود می شکند ، و هر که به آنچه با خدا عهد بسته است، وفا کند ، به زودی، خدا مزدی بزرگ به او می دهد» . سپس این آیه را خواند : «کسانی که با تو بیعت می کنند ، در حقیقت ، با خدا بیعت می کنند . دست خدا، بالای دست های آنان است» .

.


ص: 410

الإمام الصادق علیه السلام :... ثمَّ خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی النّاسِ ، فَدَعاهُم إلی مِثلِ ما دَعا أهلَ بَیتِهِ مِنَ البَیعَهِ رَجُلاً رَجُلاً ، فَبایَعوا ، وظَهَرَتِ الشَّحناءُ وَالعَداوَهُ مِن یَومَئِذٍ لَنا . وکانَ مِمّا شَرَطَ عَلَیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن لا یُنازَعَ الأَمرَ ولا یُغلَبَهُ ، فَمَن فَعَلَ ذلِکَ فَقَد شاقَّ اللّهَ ورَسولَهُ . (1)

الإمام الباقر علیه السلام :لَمّا کانَتِ اللَّیلَهُ الَّتی اُصیبَ حَمزَهُ فی یَومِها ، دَعاهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا حَمزَهُ یا عَمَّ رَسولِ اللّهِ ، یوشِکُ أن تَغیبَ غَیبَهً بَعیدَهً ، فَما تَقولُ لَو وَرَدتَ عَلَی اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی وسَأَلَکَ عَن شَرائِعِ الإِسلامِ وشُروطِ الإِیمانِ ؟ فَبَکی حَمزَهُ فَقالَ : بِأَبی أنتَ واُمّی ، أرشِدنی وفَهِّمنی . فَقالَ : یا حَمزَهُ ، تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ مُخلِصاً ، وأَنّی رَسولُ اللّهِ بَعَثَنی بِالحَقِّ . فَقالَ حَمزَهُ : شَهِدتُ . قالَ : وأَنَّ الجَنَّهَ حَقٌّ ، وأَنَّ النَّارَ حَقٌّ ، وأَنَّ السّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیبَ فیها ، وَالصِّراطَ حَقٌّ ، وَالمیزانَ حَقٌّ ، و «مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ » (2) و « فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ » (3) ، وأَنَّ عَلِیّاً أمیرُ المُؤمِنینَ . قالَ حَمزَهُ : شَهِدتُ وأَقرَرتُ وآمَنتُ وصَدَّقتُ . وقالَ : الأَئِمَّهَ مِن ذُرِّیَّتِهِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام وَ[الإِمامَهَ] (4) فی ذُرِّیَّتِهِ . قالَ حَمزَهُ : آمَنتُ وصَدَّقتُ . وقالَ : وفاطِمَهَ سَیِّدَهُ نِساءِ العالَمینَ مِنَ الأَوَلّینَ وَالآخِرینَ . قالَ : نَعَم ، صَدَّقتُ . وقالَ : وحَمزَهَ سَیِّدُ الشُّهَداءِ وأَسَدُ اللّهِ وأَسَدُ رَسولِهِ وعَمُّ نَبِیِّهِ . فَبَکی حَمزَهُ وقالَ : نَعَم ، صَدَّقتُ ، وبَرِرتَ یا رَسولَ اللّهِ . وبَکی حَمزَهُ حَتّی سَقَطَ عَلی وَجهِهِ ، وجَعَلَ یُقَبِّلُ عَینَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . وقالَ : جَعفَر[ا] ابنَ أخِیکَ طَیّارٌ یَطیرُ فِی الجَنَّهِ مَعَ المَلائِکَهِ ، وأَنَّ مُحَمَّداً وآلَهُ خَیرُ البَرِیَّهِ ، تُؤمِنُ یا حَمزَهُ بِسِرِّهِم وعَلانِیَتِهِم ، وظاهِرِهِم وباطِنِهِم ، وتَحیا عَلی ذلِکَ وتَموتُ ، وتُوالی مَن والاهُم وتُعادی مَن عاداهُم . قالَ : نَعَم یا رَسولَ اللّهِ ، اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُکَ وکَفی بِاللّهِ شَهیداً . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : سَدَّدَکَ اللّهُ ووَفَّقَکَ . (5)

.

1- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 123 عن عیسی بن المستفاد عن الإمام الکاظم علیه السلام .
2- .الزلزله : 7 و 8 .
3- .الشوری : 7 .
4- .أثبتناه من بحار الأنوار .
5- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 125 عن عیسی بن المستفاد عن الإمام الکاظم عن أبیه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 278 ح 32 و ج 68 ص 395 .

ص: 411

امام صادق علیه السلام :سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به میان مردم رفت و از یکایک آنان خواست تا همانند بیعتی که از خاندان خود خواست ، با او بیعت کنند ، و آنان بیعت کردند . از آن روز، کینه و عداوت نسبت به ما بروز کرد . یکی از شرط های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این بود که بر سر این امر با او ستیزه نشود و غصبش نکنند، که هر کس چنین کند، با خدا و پیامبرش مخالفت [و دشمنی] کرده است .

امام باقر علیه السلام :شبی که در روزِ آن، حمزه کشته شد ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را صدا زد و فرمود : «ای حمزه ! ای عموی پیامبر خدا ! به زودی غیبتی طولانی خواهی کرد [و از میان ما خواهی رفت]. اگر بر خدای تبارک و تعالی وارد شدی و از تو در باره شرایع اسلام و شروط ایمان پرسید ، چه خواهی گفت ؟». حمزه گریست و گفت : پدر و مادرم به فدایت ! راه نمایی ام کن و به من بیاموز . فرمود : «ای حمزه ! با اخلاص، گواهی ده که معبودی جز خدا نیست ، و من پیامبر خدا هستم و مرا به حق فرستاده است» . حمزه گفت : گواهی می دهم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «و این که بهشت، راست است ، و دوزخ، راست است ، و قیامت، آمدنی است و شکّی در آن نیست، و صراط، راست است ، و میزان، راست است «و هر کس به اندازه ذرّه ای نیکی کند، آن را می بیند ، و هر کس به اندازه ذرّه ای بدی کند، آن را می بیند» و «گروهی در بهشت اند و گروهی در آتش سوزان» ، و این که علی، امیر مؤمنان است» . حمزه گفت : گواهی می دهم و اقرار می کنم و ایمان دارم و تصدیق می کنم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «و این که امامان نسل او ، حسن و حسین هستند و امامت در نسل اوست» . حمزه گفت : ایمان دارم و تصدیق می کنم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «و این که فاطمه، بانوی بانوان جهان از اوّلین تا آخرین آنهاست» . حمزه گفت : آری ، تصدیق می کنم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «و این که حمزه، سالار شهیدان و شیر خدا و شیر پیامبر خدا و عموی پیامبر اوست» . حمزه گریست و گفت : آری ، درست می فرمایی و لطف داری، ای پیامبر خدا ! آن گاه، حمزه گریست، چندان که به رو در افتاد ، و شروع به بوسیدن چشمان پیامبر خدا کرد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «و این که برادرزاده ات جعفر طیّار ، در بهشت با فرشتگان، پرواز می کند ، و این که محمّد و خاندان او، بهترین خلق خدایند . ای حمزه ! به نهان و آشکار ایشان و ظاهر و باطنشان ایمان می آوری ، و بر این عقاید زندگی می کنی و می میری ، و با دوست آنان دوستی می کنی و با دشمن آنان دشمنی می ورزی . حمزه گفت : آری ، ای پیامبر خدا ! خدا را و تو را گواه می گیرم ، و گواه بودن خدا ، خود، کافی است . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «خداوند، تو را راه نمایی کند و موفّق بدارد!» .

.


ص: 412

. .


ص: 413

. .


ص: 414

الفصل الرابع : بیعه الرّضوان4 / 1البَیعَهُ تَحتَ الشَّجَرَهِ (1)الکتاب«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا» . (2)

«لَّقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا» . (3)

الحدیثتفسیر القمّی :نَزَلَت فی بَیعَهِ الرِّضوانِ : «لَّقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ» ، وَاشتَرَطَ عَلَیهِم ألّا یُنکِروا بَعدَ ذلِکَ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله شَیئا یَفعَلُهُ ، ولا یُخالِفوهُ فی شَیءٍ یَأمُرُهُم بِهِ ، فَقالَ اللّهُ عز و جل بَعدَ نُزولِ آیَهِ الرِّضوانِ : «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا» ، وإنَّما رَضِیَ عَنهُم بِهذَا الشَّرطِ : أن یَفوا بَعدَ ذلِکَ بِعَهدِ اللّهِ ومیثاقِهِ ولا یَنقُضوا عَهدَهُ وعَقدَهُ ، فَبِهذَا العَهدِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُم ، فَقَد قَدَّموا فِی التَّألیفِ آیَهَ الشَّرطِ عَلی بَیعَهِ الرِّضوانِ ، وإنَّما نَزَلَت أوَّلاً بَیعَهُ الرِّضوانِ ثُمَّ آیَهُ الشَّرطِ عَلَیهِم فیها . (4)

.

1- .هی الشجره المعروفه بالحدیبیه وهی شجره السمره ( مجمع البیان : ج 9 ص 194 ) . ویقال : اُمّ غیلان ( تفسیر السمرقندی : ج 3 ص 301 ) . وبلغ عمر بن الخطّاب أنّ الناس یکثرون قصدها . . . فخشی أن تُعبد . . . فأمر بقطعها وإعدامها ( معجم البلدان : ج 2 - 325 ) . والحدیبیه : قریه سمّیت ببئر هناک عند مسجد الشجره . . . قال الخطابی فی أمالیه : سمّیت الحدیبیه بشجره حدباء کانت فی ذلک الموضع . وبین الحدیبیه ومکّه مرحله ( معجم البلدان : ج 2 - 325 ) .
2- .الفتح : 10 .
3- .الفتح : 18 .
4- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 315 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 354 ح 4 .

ص: 415